کلمه جو
صفحه اصلی

sled


معنی : سورتمه، با سورتمه حمل کردن، سورتمه راندن
معانی دیگر : سورتمه سواری کردن، با سورتمه بردن، سورتمه (از sledge کوچک تر است)

انگلیسی به فارسی

سورتمه، با سورتمه حمل کردن، سورتمه راندن


سورتمه، سورتمه راندن، با سورتمه حمل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a flat platform of wood or other material, usu. mounted on runners, that is used to travel over snow and ice.

- All three of us piled on the sled and sped down the hill.
[ترجمه ترگمان] هر سه روی سورتمه جمع شدیم و به سرعت از تپه سرازیر شدیم
[ترجمه گوگل] همه سه نفر از ما در سورتمه سوار شدند و به تپه افتادند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sleds, sledding, sledded
• : تعریف: to use a sled, esp. for recreation.

- We laughed as we sledded over the ice and landed in a snowdrift.
[ترجمه ترگمان] وقتی روی یخ خم شدیم و روی یخ فرود آمدیم، خندیدیم
[ترجمه گوگل] ما وقتی به یخ میرفتیم و در قطاری برفی فرود میآمد، خندیدیم
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to transport by sled.

• snow vehicle that glides over snow on two ski-like runners (especially one used by children to glide down snow-covered hills); sledge
travel by sled; transfer by sled, transport by sled
a sled is the same as a sledge; used in american english.

مترادف و متضاد

سورتمه (اسم)
sledge, sled, sleigh

با سورتمه حمل کردن (فعل)
sled

سورتمه راندن (فعل)
sledge, sled, sleigh

sleigh


Synonyms: bobsled, dogsled, horse sleigh, luge, sledge, toboggan


جملات نمونه

1. the sled slithered down the bumpy hill
سورتمه به سوی پایین تپه ی پر دست انداز سر خورد.

2. to slide downhill on a sled
با سورتمه از تپه به پایین سریدن

3. He pulled the lightened sled with all his strength.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر سورتمه را با تمام قوایش باز کرد
[ترجمه گوگل]او سیل آسانسور را با تمام قدرتش کشید

4. Jack dug his sled out of the cellar.
[ترجمه اتنا] جک سورتمه را از زیر زمین بیرون اورد
[ترجمه ترگمان]جک سورتمه را از زیرزمین بیرون کشید
[ترجمه گوگل]جک خود را از غرفه خارج کرد

5. In use the sled comes under considerable stress.
[ترجمه ترگمان]استفاده از سورتمه تحت فشار قابل توجهی قرار دارد
[ترجمه گوگل]در استفاده از سورتمه ها تحت فشار قابل توجهی قرار می گیرد

6. And an arrangement to build a sled for the race held in Aviemore each year.
[ترجمه ترگمان]و قرار بود برای مسابقه ای که هر ساله در Aviemore برگزار می شد، سورتمه بسازد
[ترجمه گوگل]و یک ترتیب برای ساخت یک سوله برای مسابقه برگزار شده در Aviemore هر سال

7. She tumbled over a sled.
[ترجمه ترگمان]روی سورتمه افتاد
[ترجمه گوگل]او بیش از یک سورتمه سقوط کرد

8. The sled is big enough for three children to ride on it safely.
[ترجمه ترگمان]سورتمه به اندازه کافی بزرگ است که سه کودک با خیال راحت سوار آن شوند
[ترجمه گوگل]ساندویچ به اندازه کافی بزرگ است تا سه کودک بتوانند با خیال راحت سوار شوند

9. Instead it is a detailed view of the Sled from the pilot's viewpoint.
[ترجمه ترگمان]در عوض این یک دیدگاه دقیق از the از دیدگاه خلبان است
[ترجمه گوگل]در عوض، دیدگاه دقیق از سوله از دیدگاه خلبان است

10. It was like trying to drag a sled with a pile of bricks on it.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که می خواست سورتمه را با انبوهی از آجرهای روی آن بکشد
[ترجمه گوگل]مثل سعی کردن کشیدن یک سوله با شمع آجر روی آن بود

11. And Rosebud was just a sled.
[ترجمه ترگمان] و \"rosebud\" فقط یه سورتمه بود
[ترجمه گوگل]و رزبد فقط یک سورتمه بود

12. Breed of hunting and sled dog found near the Arctic Circle.
[ترجمه ترگمان]نژاد سگ شکاری و شکار در نزدیکی دایره قطبی یافت می شود
[ترجمه گوگل]نژاد سگ شکار و سورتمه در نزدیکی دایره قطب شمال یافت می شود

13. She's learned enough Eskimo to command a dog sled. She's eaten raw seal flesh (while it was still warm).
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی اسکیمو را یاد گرفته که به یک سگ سورتمه مسلط شود گوشت گوساله خام را خورده است (در حالی که هنوز گرم است)
[ترجمه گوگل]او اسکیمو به اندازه کافی آموخته است تا یک سگ سگ را اداره کند او گوشت خام خام خوردن (در حالی که هنوز گرم بود)

14. Life is like a dog sled team. If you ain't the Lead dog, the scenery never changes.
[ترجمه ترگمان]زندگی مثل یک تیم سورتمه است اگر شما سگ سرب نیستید، منظره هیچ وقت عوض نمی شود
[ترجمه گوگل]زندگی مانند یک تیم اسب سواری است اگر شما سگ سرب نیست، مناظر هرگز تغییر نمی کند

Children sledded down the hill.

بچه‌ها از بالای تپه سورتمه‌سواری می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

سورتمه

سر خوردن
In the winter I sled down the hills

سورتمه
وسیله ای مانند قایق که روی برف به حرکت در آورده می شود


کلمات دیگر: