کلمه جو
صفحه اصلی

couscous


(خوراک پردازی شمال افریقا) کوس کوس (بلغور آب پز با کاهو و آب لیمو و گاهی گوشت)

انگلیسی به فارسی

کوسکوس (غذایی محبوب در بسیاری از کشورهای عربی و شمال آفریقا و غیره)


دانه های کوسکوس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a North African dish of steamed crushed grain such as semolina.

• cuscus, north african dish of steamed semolina served with vegetables and meat; pasta of crushed and steamed semolina made in north africa

جملات نمونه

1. Place couscous around edges of greens.
[ترجمه ترگمان]در اطراف لبه سبز، couscous قرار دهید
[ترجمه گوگل]کاسکوس را در اطراف لبه های سبز قرار دهید

2. Fluff the couscous with a fork.
[ترجمه ترگمان]با چنگال کوس کوس کوس کوس را در بر گرفت
[ترجمه گوگل]کوسکوس را با یک چنگال کتک بزنید

3. Add remaining ingredients, except olives, couscous and parsley.
[ترجمه ترگمان]ترکیبات باقیمانده به جز زیتون، couscous و جعفری را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]مواد باقی مانده را اضافه کنید، به جز زیتون، کاسکو و جعفری

4. Check this one: Golden couscous with currants.
[ترجمه ترگمان]این یکی را بررسی کنید: couscous Golden با کشمش
[ترجمه گوگل]این یک کاسکوس طلایی را با چرخان بررسی کنید

5. A timbale of couscous flecked with bits of red and yellow pepper provided a friendly side companion.
[ترجمه ترگمان]A از couscous که در اثر فلفل قرمز و زرد رنگ به خود گرفته بود، همراه با مقداری فلفل قرمز و زرد رنگ همراه داشت
[ترجمه گوگل]یک گلدان کوسکوس که با بیت های فلفل قرمز و زرد رنگ شده بود یک همسایگان دوستانه را فراهم کرد

6. Who said couscous before, was it you Raychelle?
[ترجمه ترگمان]کی گفت که قبلا کوس برابری رو زدی مگه نه؟
[ترجمه گوگل]چه کسی قبل از کوسکوس گفت، آیا شما Raychelle بود؟

7. Mound the moistened couscous on a serving platter and form a large well in the center.
[ترجمه ترگمان]couscous couscous را بر روی یک دیس سرو کنید و یک چاه بزرگ در وسط شکل دهید
[ترجمه گوگل]کاسکوس مرطوب را بر روی یک تخت خدمت کنید و یک چاه بزرگ در مرکز ایجاد کنید

8. Arrange couscous attractively on plates and surround with watercress.
[ترجمه ترگمان]آن couscous را که به طرز جالبی در بشقاب چیده می شوند مرتب کنید و با watercress در اطراف آن قرار دهید
[ترجمه گوگل]کاسکوس را بر روی صفحات جذاب کنید و با کرم ضدآفتاب کنید

9. He takes a giant mouthful of couscous.
[ترجمه ترگمان]یه دهن پر از couscous رو می گیره
[ترجمه گوگل]او طول می کشد یک لقمه غول پیکر کوسه

10. Place the couscous in a casserole dish.
[ترجمه ترگمان]couscous رو در ظرف آبگوشت قرار بده
[ترجمه گوگل]کاسکوس را در یک ظرف کاسه ای قرار دهید

11. These beauties leaned against herbed couscous moistened with diced tomatoes, kalamata olives and marinated red onions, an unexpectedly successful combination.
[ترجمه ترگمان]این beauties با استفاده از گوجه فرنگی خرد شده، زیتون kalamata و پیاز قرمز و یک ترکیب موفق به طور غیرمنتظره ای به herbed couscous تکیه دادند
[ترجمه گوگل]این زیبایی ها در برابر کاسکوس گیاهانی که با گوجه های گوشت گاو، زیتون های کالیاته و پیاز قرمز ماریان ترکیب شده اند، ترکیبی غیر منتظره ای است

12. I suspect that the couscous made me ramble, but he listened with absolute intentness, interrupting only to ask questions.
[ترجمه ترگمان]من حدس می زنم که the باعث شد من در حال گردش باشم، اما با نگاهی دقیق، که فقط برای سوال کردن از او حرف می زد، حرفش را قطع کرد
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم که کوسکوس به من خندیده است، اما او با قصد مطلق گوش کرد و تنها به پرسش ها پاسخ داد

13. Place couscous in a mixing bowl and pour boiling stock over it.
[ترجمه ترگمان]couscous را در کاسه مخلوط قرار دهید و مقدار جوش آن را روی آن بریزید
[ترجمه گوگل]کاسکوس را در یک کاسه مخلوط قرار دهید و آن را روی جوش قرار دهید

14. If served as a salad course, the couscous is not required.
[ترجمه ترگمان]اگر به عنوان یک سالاد سالاد استفاده شود، این couscous مورد نیاز نیست
[ترجمه گوگل]اگر به عنوان یک دوره سالاد خدمت کرده باشید، کوسکوس لازم نیست

15. The smell of couscous and other grain which filled the air constantly reminded me of my own situation.
[ترجمه ترگمان]بوی couscous و دیگر غلات که هوا را پر کرده بود مرا به یاد موقعیت خودم می انداخت
[ترجمه گوگل]بوی کوسکوس و دانه های دیگر که هوا را پر می کردند به طور مداوم به وضعیت من مربوط به من یادآوری شد

پیشنهاد کاربران

نوعی پاستا که از ذرات بخار شده آرد سمولینا تهیه میشود و نوعی غذای آفریقای شمالی است.

ظرف آفریقای شمالی دانه خرد شده بخارپز مانند بلغور.


کلمات دیگر: