کلمه جو
صفحه اصلی

dishevelled


پریشان، ژولیده، اشفته، نامرتب

انگلیسی به فارسی

پریشان، ژولیده، آشفته، نامرتب


بی رحم، ژولیده، پریشان، اشفته، نا مرتب


انگلیسی به انگلیسی

• unkempt, in disorder; in disarray; untidy
if someone is dishevelled, their appearance is very untidy.

جملات نمونه

1. The wind dishevelled her hair and skirt.
[ترجمه جلیل ] باد مو ها و دامن او را نا مرتب و به هم ریخته کرد.
[ترجمه ترگمان]باد موهایش را پریشان کرده بود
[ترجمه گوگل]باد موی و دامن خود را از بین برد

2. He looked tired, dishevelled and very pale.
[ترجمه ترگمان]خسته به نظر می رسید، آشفته و بسیار پریده رنگ
[ترجمه گوگل]او خسته، مبهوت و بسیار پائین نگاه کرد

3. He ran in looking rather dishevelled.
[ترجمه ترگمان]با حالتی پریشان به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او در حال نگاه کردن به رختخواب بود

4. Pam arrived late, dishevelled and out of breath.
[ترجمه ترگمان] پم \"دیر رسید،\" dishevelled \"و خارج از نفس\"
[ترجمه گوگل]پام دیر رسید، بی روح و بدون نفس

5. The wind dishevelled the newspapers on the table.
[ترجمه ترگمان]باد روزنامه ها را به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]باد روزنامه ها را روی میز گذاشت

6. His tie was askew and his hair dishevelled.
[ترجمه ترگمان]کراواتش کج شده بود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه گوگل]کراوات او کتک خورده بود و موهایش پوشیده بود

7. He marched past the dishevelled double bed, jerked open the nearest window, and climbed outside.
[ترجمه ترگمان]از کنار تخت خواب دو نفره بیرون رفت و به سرعت پنجره نزدیک ترین پنجره را باز کرد و از بیرون بالا رفت
[ترجمه گوگل]او از پشت تخت دو نفره بیرون رانده شده، نزدیکترین پنجره را باز کرد و به خارج بیرون برود

8. Her hair was dishevelled over the pillow, and his dark eyes were tender.
[ترجمه ترگمان]موهایش را ژولیده روی بالش گذاشته بود و چشمان تیره اش لطیف بود
[ترجمه گوگل]موهایش بر روی بالش مچاله شده بود و چشمهای تیره او منصفانه بود

9. He looked dishevelled and felt it.
[ترجمه ترگمان]آشفته به نظر می رسید و آن را احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او بی نظیر نگاه کرد و احساس کرد

10. She was conscious of her rather dishevelled appearance.
[ترجمه ترگمان]متوجه ظاهر پریشان او شده بود
[ترجمه گوگل]او از ظاهر غلط خود آگاه بود

11. Her hair was dishevelled and her green eyes full of sleep.
[ترجمه ترگمان]موهایش ژولیده بود و چشمان سبزش پر از خواب بود
[ترجمه گوگل]موهایش پاره شد و چشمهای سبزش پر از خواب بود

12. Gasping for breath, soaked and dishevelled, Duvall backed away from the doors.
[ترجمه ترگمان]با نفس بریده نفس، خیس و ژولیده، Duvall از در بیرون رفت
[ترجمه گوگل]Duvall از نفس کشیدن، نفوذ و خراشیدگی جلوگیری کرد

13. She sat in the dishevelled shabby glamour of her bedroom and stared out of the window for hours at a time.
[ترجمه ترگمان]او در حالی پریشان و آشفته در اتاق خوابش نشسته بود و ساعت ها از پنجره بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او در زرق و برق تند و زننده اتاق خواب خود نشسته و از پنجره به مدت چند ساعت در یک زمان خیره شد

14. One is relaxed, the other dishevelled.
[ترجمه ترگمان]یکی استراحت می کند، دیگری dishevelled
[ترجمه گوگل]یکی آرام است، دیگری رنج می برد

پیشنهاد کاربران

نامرتب


کلمات دیگر: