کلمه جو
صفحه اصلی

take it out of


(عامیانه) 1- خسته کردن، فرسودن 2- تقاص گرفتن، پول در کشیدن (از)، غرامت گرفتن

جملات نمونه

1. My shirt was in shreds when I took it out of the washer.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن را از ماشین لباسشویی بیرون آوردم، پیراهنم پاره پاره شده بود
[ترجمه گوگل]پیراهن من وقتی که من را از ماشین شستشو بیرون آوردم، درهم ریخته بود

2. All this toing and froing between London and New York takes it out of him.
[ترجمه ترگمان]تمام این toing و froing بین لندن و نیویورک از او می گیرد
[ترجمه گوگل]همه این چیزها و بینهایت بین لندن و نیویورک از او خارج میشوند

3. Digging in the garden certainly takes it out of me these days.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این روزها در باغ میوه را از من بیرون می کشد
[ترجمه گوگل]کاوش در باغ مطمئنا آن را از من دور می کند این روزها

4. The long journey seems to have taken it out of mother.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که سفر طولانی آن را از مادر گرفته است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد سفر طولانی آن را از مادر خارج کرده است

5. Looking after a baby really takes it out of you.
[ترجمه ترگمان] دنبال یه بچه واقعا از تو خوشش میاد
[ترجمه گوگل]به دنبال یک کودک واقعا آن را از شما می گیرد

6. Taking care of small children takes it out of you.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان کوچک آن را از شما می گیرد
[ترجمه گوگل]مراقبت از کودکان کوچک آن را از بین می برد

7. I've only been out of prison three months. It takes it out of you.
[ترجمه ترگمان]من فقط سه ماه است که از زندان بیرون نرفته ام همه چیز رو از تو در میاره
[ترجمه گوگل]من فقط سه ماه از زندان بودم آن را از شما خارج می کند

8. He drew on it, then took it out of his mouth and nipped the end off before dropping it on the floor.
[ترجمه ترگمان]آن را برداشت، سپس آن را از دهانش بیرون آورد و قبل از اینکه آن را روی زمین بیندازد، آن را از دهانش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او بر آن افتاد، سپس آن را از دهانش بیرون آورد و پایان را خالی کرد، قبل از آن که روی زمین برود

9. He promptly took it out of her hand, smeared it with honey and pushed it towards her mouth.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت آن را از دستش بیرون آورد، آن را با عسل آغشته کرد و به سمت دهانش فشار داد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله آن را از دست او بیرون آورد، آن را با عسل اشباع کرد و آنرا به سمت دهانش کشید

10. The soft, perished feel of the old washer which rubbed black on your fingers as you took it out of the tap.
[ترجمه ترگمان]همان طور که آن را از شیر بیرون می بردی، احساس soft از دست رفته اش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]احساس راحتی و غم انگیزی از ماشین لباسشویی قدیمی که انگشتان دست شما را سیاه می پوشاند، همانطور که از شیر خارج شدید

11. It obviously takes it out of you, being working class.
[ترجمه ترگمان] واضحه که این کار تو رو از کلاس بیرون می بره
[ترجمه گوگل]این بدیهی است که شما از طبقه کارگر خارج می شوید

12. A., clenches his cigarette between his teeth, puffs on it without taking it out of his mouth.
[ترجمه ترگمان]الف در حالی که سیگارش را بین دندان هایش آویزان می کند، بدون اینکه آن را از دهانش خارج کند، روی آن پک می زند
[ترجمه گوگل]الف، سیگار خود را بین دندان هایش می گذارد، بدون آنکه از دهانش بیرون بیاید، از آن پف کرده است

13. That automatically takes it out of the realm of a mass-market film to something more specialized.
[ترجمه ترگمان]این امر به طور خودکار آن را از محدوده یک فیلم در بازار انبوه به چیزی بیشتر تخصصی می کند
[ترجمه گوگل]این به طور خودکار آن را از قلمرو یک فیلم بازار انبوه به چیزی بیشتر متخصص تبدیل می کند

14. Take it out of the oven.
[ترجمه ترگمان] از اجاق درش بیار
[ترجمه گوگل]آن را از اجاق خارج کنید

15. I practiced how to take it out of my pocket and swing it out fast.
[ترجمه ترگمان]تمرین کردم که چطور آن را از جیبم در بیاورم و سریع آن را بیرون بکشم
[ترجمه گوگل]من تمرین کردم که آن را از جیب من بیرون بیاورم و سریع آن را بچرخانم

پیشنهاد کاربران

پدرم در آورد یعنی خستم کرد

if you don't shape up, I got to take it out of your pay check .
اگر رفتارت رو اصلاح نکنی ، مجبور میشم از حقوقت کم کنم.


کلمات دیگر: