1. his backache was a ploy to get out of carrying the suitcases
کمردرد او حیله ای بود برای اینکه از بردن چمدان ها شانه خالی کند.
2. His usual ploy is to pretend he's ill.
[ترجمه ترگمان]همیشه سعی می کند وانمود کند که بیمار است
[ترجمه گوگل]شیوه معمول او این است که وانمود کند که بیمار است
3. This is the latest ploy dreamt up by advertising companies to sell their new products.
[ترجمه ترگمان]این آخرین اقدامی است که توسط شرکت های تبلیغاتی برای فروش محصولات جدیدشان به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]این آخرین بدبختی است که توسط شرکت های تبلیغاتی به فروش می رساند محصولات جدید خود را
4. I think this is just a government ploy to deceive the public.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم این فقط یک اقدام دولتی برای فریب دادن مردم است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این فقط یک دولت برای فریب دادن مردم است
5. It was all a ploy to distract attention from his real aims.
[ترجمه ترگمان]این همه تلاش برای منحرف کردن حواس از اهداف واقعی او بود
[ترجمه گوگل]این همه یک کوشش بود که توجه خود را از اهداف واقعی خود منحرف کند
6. A neat marketing ploy, and a good way of interesting children in aviation.
[ترجمه ترگمان]یک حقه بازاریابی تمیز و یک راه خوب برای کودکان جالب در هوانوردی
[ترجمه گوگل]یک شیوه بازاریابی شسته و رفته و راه خوبی برای کودکان جالب در زمینه حمل و نقل هوایی است
7. But in the market at that time the ploy was far from enough to make the new models seem like bargains.
[ترجمه ترگمان]اما در بازار در آن زمان این حقه به اندازه کافی دور بود که مدل های جدید به نظر ارزان بیاید
[ترجمه گوگل]اما در آن زمان، بازار به اندازه کافی برای ایجاد مدل های جدید به نظر می رسید
8. Beware of carrying a subtle ploy too far today or of letting a loved one get away with playing emotional games.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که امروز یک حقه ظریف را حمل کنید و یا اجازه دهید کسی دوست داشته باشد که با بازی عاطفی بازی کند
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که امروزه از ظرافت وحشتناکی پرهیز کنید یا اجازه ندهید که دوست داشتنی با بازی کردن هیجان انگیزی روبرو شود
9. This ploy should give the stockmarket a boost.
[ترجمه ترگمان]این اقدام باید به تقویت روحیه کمک کند
[ترجمه گوگل]این حیله باید به بازار بورس کمک کند
10. But this year an even more offensive marketing ploy is keeping me away from my Christmas shopping.
[ترجمه ترگمان]اما امسال یک حقه دیگر برای بازاریابی از خرید کریسمس من دور نگه داشته شده است
[ترجمه گوگل]اما در سال جاری، بازاریابی بازاریابی خشن تر، من را از خرید کریسمس دور نگه می دارد
11. His stark little ploy may succeed in appealing to the sartorially challenged, but the morally ambiguous generation behind him?
[ترجمه ترگمان]این اقدام کوچک او ممکن است برای درخواست استیناف به چالش کشیده شود، اما از نظر اخلاقی نسل مبهم پشت سر او؟
[ترجمه گوگل]کت و شلوار کلاسیک او ممکن است در جذب به نسل اخلاقی مبهم به چالش کشیده، اما نسل اخلاقی پشت سر او است؟
12. The ploy didn't work: although the News of the World did not print the Mahmood story, other papers did.
[ترجمه ترگمان]این اقدام عملی نشد؛ هر چند که نیوز آو د ورلد، داستان محمود را چاپ نکرد، سایر مقالات نیز همین کار را کردند
[ترجمه گوگل]این شیوه کار نمی کرد، اگر چه News of the world داستان محمود را چاپ نکرده بود، اما دیگر مقالات
13. Why give her the satisfaction of knowing her ploy had succeeded?
[ترجمه ترگمان]چرا به او رضایت خاطر نشان دادن ploy را به او دادی که موفق شده بود؟
[ترجمه گوگل]چرا رضایت او از شناختن او را به دست آورد؟
14. Apple's altruism was also labelled as a smart ploy to introduce the nation's youngsters to its products.
[ترجمه ترگمان]نوع دوستی اپل همچنین به عنوان یک اقدام هوشمندانه برای معرفی جوانان کشور به محصولات آن برچسب زده شد
[ترجمه گوگل]Altruism اپل نیز به عنوان یک شیوه هوشمند برای معرفی جوانان ملت به محصولات خود برچسب گذاری شده است
15. He's not really ill, it's just a ploy to make us feel sorry for him.
[ترجمه ترگمان]او واقعا مریض نیست، این فقط یک حقه است که باعث بشود ما احساس تاسف کنیم
[ترجمه گوگل]او واقعا بیمار نیست، فقط یک روحیه است تا ما را برای او متاسف کند