کلمه جو
صفحه اصلی

murky


معنی : تیره
معانی دیگر : گرفته، تاریک، غم افزا، گل آلود، ناشفاف، لوشناک، پردود، دودگرفته، مه گرفته، مبهم، ناآشکار

انگلیسی به فارسی

تیره


انگلیسی به انگلیسی

• dark; foggy; gloomy
murky places are dark and rather unpleasant.
murky water is so dark and dirty that you cannot see through it.
murky is also used to describe something that you suspect is dishonest or morally wrong; a literary use.

مترادف و متضاد

gloomy, obscure


تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

Synonyms: black, caliginous, cheerless, cloudy, dark, darkened, dim, dingy, dirty, dismal, drab, dreary, dull, dun, dusk, dusky, filthy, foggy, foul, fuzzy, glowering, gray, grubby, impenetrable, lowering, misty, mucky, muddy, nasty, nebulous, nubilous, overcast, roily, sad, smoky, somber, squalid, stormy, tenebrous, turbid, unclean


Antonyms: bright, clear, light, luminous, sparkling, unobscured


جملات نمونه

1. murky air
هوای گرفته

2. the murky corners of the windowless hall
گوشه های تاریک تالار بی پنجره

3. the murky waters of the angry river
آبهای گل آلود رودخانه ی خروشان

4. do not put your thoughts in murky sentences!
اندیشه های خود را در جملات مبهم نگنجان !

5. The light was too murky to continue playing.
[ترجمه ترگمان]نور بیش از آن تیره بود که به بازی ادامه دهد
[ترجمه گوگل]این نور برای ادامه بازی بسیار تاریک بود

6. She threw it into the river's murky depths.
[ترجمه ترگمان]آن را به اعماق تیره رودخانه پرت کرد
[ترجمه گوگل]او آن را به عمق شفاف رودخانه انداخت

7. The large lamplit room was murky with woodsmoke.
[ترجمه ترگمان]اتاق روشن و روشن از دود هیزم تیره بود
[ترجمه گوگل]اتاق بزرگ لامپلیت با گلدانهای چوبی شفاف بود

8. She had a decidedly murky past.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این او گذشته ای نسب تا تیره داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال به طور اتفاقی تاریکه گذشته بود

9. The truth about your murky past is safe with me — my lips are sealed.
[ترجمه ترگمان]حقیقت گذشته تیره شما با من در امان است - لب هام بسته هستند
[ترجمه گوگل]حقیقت در مورد گذشته ی تاریک شما با من امن است - لب هایم مهر و موم شده است

10. He became involved in the murky world of international drug-dealing.
[ترجمه ترگمان]او در دنیای تیره معامله مواد مخدر بین المللی دخیل بوده است
[ترجمه گوگل]او در دنیای مبهم فروش مواد مخدر بین المللی شرکت داشت

11. I don't want to get into the murky waters of family arguments.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم وارد آب های تیره و گنگ بحث خانوادگی بشوم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم وارد آب های تاریک استدلال های خانواده باشم

12. At the end of the movie his murky past catches up with him.
[ترجمه ترگمان]در پایان فیلم گذشته his او را فرا می گیرد
[ترجمه گوگل]در پایان فیلم او پیش از ظهور خود با او روبرو است

13. There has been a murky conspiracy to keep them out of power.
[ترجمه ترگمان]این یک توطئه تیره است که آن ها را از قدرت بیرون نگه دارد
[ترجمه گوگل]توطئه ای تیره برای جلوگیری از قدرت آنها وجود داشته است

14. Rain poured down from the murky skies.
[ترجمه ترگمان]باران از آسمان تیره سرازیر شد
[ترجمه گوگل]باران از آسمان تاریک فرو ریخت

15. She gazed into the murky depths of the water.
[ترجمه ترگمان]به اعماق تیره آب خیره شد
[ترجمه گوگل]او به عمق شفاف آب نگاه کرد

16. The conversation got into the murky waters of jealousy and relationships.
[ترجمه ترگمان]گفتگو وارد آب های تیره حسادت و روابط شد
[ترجمه گوگل]مکالمه به آب های تاریک حسادت و روابط رسید

the murky corners of the windowless hall

گوشه‌های تاریک تالار بی‌پنجره


the murky waters of the angry river

آب‌های گل‌آلود رودخانه‌ی خروشان


murky air

هوای گرفته


do not put your thoughts in murky sentences!

اندیشه‌های خود را در جملات مبهم نگنجان!


پیشنهاد کاربران

تاریک، مبهم

تاریک و کثیف - مبهم و تاریک

مبهم
the research is somewhat murky
تحقیقات تا حدی مبهم است

کثیف. خراب. ضایع. مشکوک. تیره

پر رنگ
رابطه ی پررنگ

این صفت بیشتر برای توصیف اب بکار میره به معنی

گل آلود ، تیره ، تاریک، ناشفاف


کلمات دیگر: