کلمه جو
صفحه اصلی

fretful


معنی : ناراحت، اخمو، جوشی
معانی دیگر : نق نقو، بد خلق، بی تاب، بی قرار

انگلیسی به فارسی

اخمو، جوشی، نق نقو، بد خلق، بی‌تاب، بی‌قرار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fretfully (adv.), fretfulness (n.)
• : تعریف: inclined to worry anxiously, or to be irritable.
مترادف: anxious, edgy, irritable, worrisome
مشابه: apprehensive, cranky, discontent, dissatisfied, fussy, querulous, uneasy

- She's always a bit fretful when her young daughter is out with the car.
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی دختر جوانش با ماشین بیرون است کمی ناراحت می شود
[ترجمه گوگل] او همیشه کمی عصبانی است وقتی دختر جوانش با ماشین بیرون می رود
- When he's fretful like this, nothing seems to pacify or please him.
[ترجمه علی عامری] وقتی او این چنین آشفته است ، به نظر میرسه چیزی نتونه اون رو آروم یا راضی کنه
[ترجمه ترگمان] وقتی عصبانی شد، به نظر می رسد که هیچ چیز آرام و آرام نیست
[ترجمه گوگل] هنگامی که او مانند این نگرانی است، هیچ چیز به نظر می رسد آرامش و یا لطفا او را

• worried, anxious; agitated; angry, irritable
if someone is fretful, they behave in a way that shows that they are worried or uncomfortable.

مترادف و متضاد

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

اخمو (صفت)
moody, fretful, humpy

جوشی (صفت)
fretful, pettish

irritable


Synonyms: captious, carping, caviling, complaining, contrary, crabby, cranky, critical, cross, crotchety, edgy, faultfinding, fractious, huffy, mean, ornery, out of sorts, peevish, perverse, petulant, querulous, short-tempered, snappish, splenetic, testy, touchy, uneasy, worried, wreck


Antonyms: calm, cheered, easy-going, happy, joyous, laid-back, pleased, relaxed


جملات نمونه

1. a fretful child
کودک ناآرام

2. Babies soon become fretful when they are tired or hungry.
[ترجمه ترگمان]وقتی که خسته یا گرسنه هستند نوزاد زود عصبانی می شود
[ترجمه گوگل]وقتی خسته و یا گرسنه می شوند، بچه ها به زودی فریب می خورند

3. My brother is fretful because he is cutting his teeth.
[ترجمه ترگمان]برادرم عصبانی است چون دندان هایش را می کند
[ترجمه گوگل]برادر من ناخوشایند است زیرا دندان هایش را بریده است

4. The child was tired and fretful.
[ترجمه ترگمان]بچه خسته و عصبانی بود
[ترجمه گوگل]کودک خسته و ناخوشایند بود

5. They all looked tired and fretful after several unsuccessful trials.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند آزمایش ناموفق، همه خسته و عصبانی به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]همه آنها پس از چندین محاکمه ناموفق خسته و ناامید شدند

6. A more cautious, fretful group you would rarely meet.
[ترجمه ترگمان]یک گروه پر جنب و جوشی که به ندرت ملاقات می کردید
[ترجمه گوگل]یک گروه محتاط و فریبنده که به ندرت ملاقات می کنید

7. All this makes Stephen fretful and peevish as well it might.
[ترجمه ترگمان]همه این ها باعث می شود که استفان fretful و دلخور بشود
[ترجمه گوگل]این همه باعث می شود که استفن وحشتناک و عصبی باشد

8. The boy appeared fretful and disappointed that he couldn't join the others on their excursions.
[ترجمه ترگمان]پسر ناراحت و ناراحت به نظر می رسید که نمی توانست در گردش های خود به دیگران ملحق شود
[ترجمه گوگل]این پسر ظاهرا ناامید و ناامید شد که نمی توانست دیگران را در سفرهای خود به دیگران بپیوندد

9. Iron Josh wasn't the only one made fretful by the delay.
[ترجمه ترگمان]جاش تنها کسی نبود که از این تاخیر ناراحت شده بود
[ترجمه گوگل]Iron Josh تنها کسی نبود که تاخیر ایجاد کند

10. The baby was tired and fretful.
[ترجمه ترگمان]بچه خسته و اخمو بود
[ترجمه گوگل]کودک خسته و ناخوشایند بود

11. A fretful wind was not enough to open them and shed light on the ruptured earth in which they lay.
[ترجمه ترگمان]باد تندی می وزید تا آن ها را باز کند و روی زمین پاره شده، که در آن آرمیده بودند، نور می پاشید
[ترجمه گوگل]باد فریبنده به اندازه کافی برای باز کردن آنها نبود و نور زمینی را که در آن قرار داشت، روشن می کرد

12. He paced alone in his room, too fretful at times even to read.
[ترجمه ترگمان]در اتاق خود تنها قدم می زد
[ترجمه گوگل]او به تنهایی در اتاق خود گام برداشت، حتی حتی برای خواندن نیز فریبنده بود

13. But Congress is in a dangerously fretful mood.
[ترجمه ترگمان]اما کنگره در حال حاضر به شدت عصبانی است
[ترجمه گوگل]اما کنگره در حالت خشن خطرناک است

14. She had likewise dropped her fretful complaining, and we found it a great comfort.
[ترجمه ترگمان]او همچنین شکایت و شکایت خود را از دست داده بود و ما آن را یک دلداری عالی یافتیم
[ترجمه گوگل]او همچنین شکایت ناخوشایند خود را رد کرد و ما آن را یک آسایش عالی یافتیم

a fretful child

کودک ناآرام


Babies soon become fretful when they are tired or hungry.

بچه‌ها وقتی خسته یا گرسنه‌اند خیلی زود بدخلق می‌شوند.


پیشنهاد کاربران

بی تاب
هم معنی Antsy

بی تاب و بی قرار


کلمات دیگر: