کلمه جو
صفحه اصلی

come round


معنی : شفاء یافتن، بهوش امدن، بازگشتن و بحال اول رسیدن
معانی دیگر : شفا یافتن

انگلیسی به فارسی

عقیده‌ی خود را به عقیده‌ی عموم تغییر دادن


به هوش آمدن


به خانه‌ی کسی رفتن و دورهمی


دور گردن، شفاء یافتن، بهوش امدن، بازگشتن و بحال اول رسیدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to regain consciousness; revive.
مترادف: revive
مشابه: recover, stir

(2) تعریف: to change one's opinion, esp. to agree with that of another.
مترادف: accede, bend, comply, concede
مشابه: agree, submit, yield

• recover, recuperate (from a illness); change one's mind

مترادف و متضاد

شفاء یافتن (فعل)
recover, recuperate, come round, convalesce, get better

بهوش امدن (فعل)
recover, respire, revive, come round

بازگشتن و بحال اول رسیدن (فعل)
come round

Change one's opinion to a prevailing one


Recover consciousness


Visit someone's home or other regular place


جملات نمونه

1. All things will come round to him who will but wait.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به او خواهد پیوست که صبر کند
[ترجمه گوگل]همه چیز به او خواهد رسید که فقط منتظر خواهد ماند

2. Come round tonight and we'll watch a video.
[ترجمه ترگمان]امشب بیا و یک فیلم تماشا می کنیم
[ترجمه گوگل]امشب امشب می آیم و یک ویدیو تماشا خواهیم کرد

3. The wind has come round to the north.
[ترجمه ترگمان]باد به سمت شمال می وزد
[ترجمه گوگل]باد به شمال آمده است

4. Come round to my place this evening.
[ترجمه ترگمان]امروز عصر به خانه من بیایید
[ترجمه گوگل]این شب به جای من بیا

5. If you'd like to come round the back, I'll show you the garden.
[ترجمه ترگمان]اگر دوست داشته باشید که برگردید، من باغ را به شما نشان خواهم داد
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید دور گردن بیاورید، من باغ شما را به شما نشان می دهم

6. Christmas seems to come round quicker every year.
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد کریسمس هر سال سریع تر میاد
[ترجمه گوگل]کریسمس هر ساله سریعتر می آید

7. I can't believe Christmas has come round again!
[ترجمه ترگمان]باورم نمی شه کریسمس دوباره برگشته
[ترجمه گوگل]من نمی توانم باور کنم کریسمس دوباره گرد آمده است!

8. Spring will soon come round again.
[ترجمه ترگمان]بهار به زودی باز خواهد گشت
[ترجمه گوگل]بهار به زودی دوباره گرد می آید

9. He'll come round to my point of view, given a bit of time.
[ترجمه ترگمان]او به طرف من می اید، و کمی زمان می دهد
[ترجمه گوگل]او با توجه به زمان کمی به نظر من می آید

10. Could I come round next week?
[ترجمه ترگمان]می شه هفته دی گه بی ام؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم هفته آینده برگردم؟

11. I'm not going to have some young whippersnapper come round here and tell me what to do!
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم یک دختر جوان دیگر اینجا بیاید و به من بگوید چه کار کنم!
[ترجمه گوگل]من قصد ندارم کمی جوانه زدن را در اینجا بیاورم و به من بگو چه کاری باید بکنم!

12. Why don't you come round for lunch?
[ترجمه ترگمان]چرا برای ناهار نمیای؟
[ترجمه گوگل]چرا برای ناهار نرفتی؟

13. The road was blocked so we had to come round by the fields.
[ترجمه ترگمان]جاده مسدود شده بود و ما مجبور بودیم که از مزارع دور شویم
[ترجمه گوگل]جاده مسدود شده بود، بنابراین ما مجبور بودیم به دور زمین برسیم

14. It's the first thing you see as you come round the corner. You can't miss it.
[ترجمه ترگمان]اولین چیزی است که می بینی، همان طور که در پیچ هستی تو نمی توانی آن را از دست بدهی
[ترجمه گوگل]این اولین چیزی است که شما می بینید که در گوشه ای قرار دارید شما نمیتوانید از دستش بربیاید

15. Don't scold the boy; he'll come round in time.
[ترجمه ترگمان]این پسر را سرزنش نکن؛ او به موقع به اینجا خواهد آمد
[ترجمه گوگل]پسر را سرزنش نکن؛ او در زمان دور خواهد آمد

پیشنهاد کاربران

به خانه آمدن

وقتی کسی ما را به خوانه اش دعوت می کند

دورهمی

پذیرفتن رای ونظری

باز رخدادن ، دوباره روی دادن ، ( مثال، When my father's birthday came round, I wanted to buy him something really special )

Can I come round?
میتوانم بیام ببینمت؟

باز گشتن، دوباره آمدن

سر رسید

دعوت کردن برای دیدن هم و با هم بودن


Why don't you come round for lunch?
چرا برای ناهار نمیای؟

Come round to my place this evening.
امروز عصر به خانه من بیایید.

Come round tonight and we'll watch a video.
امشب بیا و یک فیلم تماشا کنیم.

Come to my home
بیا به خانه ی ما

تغییر نظر در باره ی چیزی

?Would you come round tomorrow
مایلی فردا بیای خونه ما؟

Become conscious again
به هوش آمدن
Opp: faint, pass out

Come to my home = come round

ملاقات کردن


کلمات دیگر: