1- بی موقع، نابهنگام 2- ناموزون، بی آهنگ
out of time
1- بی موقع، نابهنگام 2- ناموزون، بی آهنگ
انگلیسی به انگلیسی
• no time left
جملات نمونه
1. We were running out of time, so we decided to punt the sightseeing and just go shopping.
[ترجمه ترگمان]داشتیم وقتمون تموم می شد، واسه همین تصمیم گرفتیم که sightseeing رو بزنیم و بریم خرید
[ترجمه گوگل]ما زمان زیادی را صرف کردیم، بنابراین تصمیم گرفتیم که گشت و گذار را ببینیم و فقط خرید کنیم
[ترجمه گوگل]ما زمان زیادی را صرف کردیم، بنابراین تصمیم گرفتیم که گشت و گذار را ببینیم و فقط خرید کنیم
2. Barnes also knows that he is fast running out of time.
[ترجمه عشرتی] بارنز نیز می داند که به سرعت دارد وقتش را از دست می دهد.
[ترجمه ترگمان]بارنز هم می داند که او به سرعت در حال دویدن است[ترجمه گوگل]بارنز همچنین می داند که او به سرعت در حال گذر از زمان است
3. We were standing onstage playing completely out of time.
[ترجمه ترگمان]ما روی صحنه ایستاده بودیم و کاملا خارج از زمان بازی می کردیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان بازی ایستاده بودیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان بازی ایستاده بودیم
4. She ran out of time and didn't finish the last question.
[ترجمه ترگمان]او از زمان خارج شد و آخرین سوال را تمام نکرد
[ترجمه گوگل]او از زمان فرار کرد و آخرین سوال را تمام نکرده بود
[ترجمه گوگل]او از زمان فرار کرد و آخرین سوال را تمام نکرده بود
5. I'll have to stop you there, we've run out of time.
[ترجمه ترگمان]من باید تو رو متوقف کنم و وقتمون تموم شد
[ترجمه گوگل]من باید آن را متوقف کنی، ما از زمان به پایان رسیده ایم
[ترجمه گوگل]من باید آن را متوقف کنی، ما از زمان به پایان رسیده ایم
6. Our time is running out/We are running out of time.
[ترجمه ترگمان]زمان ما در حال اجرا است \/ ما در حال فرار از زمان هستیم
[ترجمه گوگل]زمان ما در حال اجرا است / ما در حال گذر از زمان است
[ترجمه گوگل]زمان ما در حال اجرا است / ما در حال گذر از زمان است
7. I didn't finish the test-I ran out of time.
[ترجمه ترگمان]من آزمایش رو تموم نکردم - وقتم تموم شد
[ترجمه گوگل]من تست را تمام نکردم - من از زمان فرار کردم
[ترجمه گوگل]من تست را تمام نکردم - من از زمان فرار کردم
8. I didn't finish because I ran out of time.
[ترجمه ترگمان]حرفم را تمام نکردم، چون وقت زیادی نداشتم
[ترجمه گوگل]من تمام نشده بودم چون زمان فرار بودم
[ترجمه گوگل]من تمام نشده بودم چون زمان فرار بودم
9. Running out of time, minding its own business, looking the other way.
[ترجمه ترگمان]از زمان خارج می شود و به کار خودش فکر می کند، به راه دیگر نگاه می کند
[ترجمه گوگل]در حال گذر از زمان، با توجه به کسب و کار خود، به دنبال راه دیگر
[ترجمه گوگل]در حال گذر از زمان، با توجه به کسب و کار خود، به دنبال راه دیگر
10. I've never lost a game I just ran out of time. Michael Jordan
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت یک بازی را از دست نداده بودم مایکل جوردن
[ترجمه گوگل]من هرگز یک بازی را ندیدم که فقط از زمان فرار کردم مایکل جردن
[ترجمه گوگل]من هرگز یک بازی را ندیدم که فقط از زمان فرار کردم مایکل جردن
11. I was running out of time, but with a high-class fight like this one on my hands, I knew the boy was right.
[ترجمه ترگمان]من از زمان خارج شده بودم، اما با یک مبارزه با کلاسی مثل این یکی روی دستم، می دانستم که حق با آن پسر است
[ترجمه گوگل]من از زمان بیرون آمدم، اما با یک مبارزه با طبقه بالا مانند این یکی در دست من، من می دانستم که پسر درست بود
[ترجمه گوگل]من از زمان بیرون آمدم، اما با یک مبارزه با طبقه بالا مانند این یکی در دست من، من می دانستم که پسر درست بود
12. Camshaft out of time.
[ترجمه ترگمان] وقتمون داره تموم میشه
[ترجمه گوگل]پیمانه شفت خارج از زمان
[ترجمه گوگل]پیمانه شفت خارج از زمان
13. He and others in the rogues' gallery of international terrorists may be running out of time.
[ترجمه ترگمان]او و دیگران در نگارخانه rogues تروریست های بین المللی ممکن است فرار کنند
[ترجمه گوگل]او و دیگران در گالری های سرکشانه تروریست های بین المللی شاید زمان زیادی نداشته باشند
[ترجمه گوگل]او و دیگران در گالری های سرکشانه تروریست های بین المللی شاید زمان زیادی نداشته باشند
14. I'd like to continue this discussion but we're all out of time.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم این بحث رو ادامه بدم، اما وقتمون تموم شد
[ترجمه گوگل]من می خواهم این بحث را ادامه دهم، اما ما تمام وقتمان نیستیم
[ترجمه گوگل]من می خواهم این بحث را ادامه دهم، اما ما تمام وقتمان نیستیم
پیشنهاد کاربران
تمام شدن وقت
خارج از زمان
خارج از زمان مشخصی ( مثلاً زمان امتحان )
I'd like to continue this discussion but we're all out of time
من مایلم ادامه بدم به این گفتگو/بحث ولی زمان ما به پایان رسیده
من مایلم ادامه بدم به این گفتگو/بحث ولی زمان ما به پایان رسیده
کلمات دیگر: