کلمه جو
صفحه اصلی

multifaceted

انگلیسی به انگلیسی

• having many aspects, of many facets; complex

جملات نمونه

1. The defense had shut down the multifaceted Detroit offense.
[ترجمه ترگمان]وکلای مدافع آخرین اهانت Detroit را تعطیل کرده بودند
[ترجمه گوگل]دفاع متوقف شد و جنایات چند گانه دیترویت را متوقف کرد

2. Despite the multifaceted character of the displays certain overlaps and complementary motivations are apparent.
[ترجمه ترگمان]با وجود ویژگی multifaceted نمایش، همپوشانی مشخص و انگیزه های مکمل آشکار هستند
[ترجمه گوگل]به رغم ویژگی شخصیتی چند صفحه ای، برخی از همپوشانی ها و انگیزه های تکمیلی آشکار می شود

3. Its appeal is multifaceted, and the feature that draws one new believer in may not be what attracts the next one.
[ترجمه ترگمان]این درخواست چندوجهی است و ویژگی هایی که یک معتقد جدید را به خود جذب می کند ممکن است چیزی نباشد که شخص بعدی را جذب کند
[ترجمه گوگل]درخواست تجدیدنظر آن چند وجهی است و ویژگی ای که یک مؤمن جدید را به خود مشغول می کند ممکن است چیزی جز جذابیت بعدی نباشد

4. The final multifaceted perfection of mimicry has been put together by the summed natural selection provided by many different species of predators.
[ترجمه ترگمان]نسخه نهایی چند جانبه تقلید، توسط یک انتخاب طبیعی متراکم که توسط بسیاری از گونه های مختلف شکارچیان ارایه شده است، کنار هم قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]کمال چندوجهی نهایی تقلید با مجموعهای طبیعی انتخاب شده توسط بسیاری از گونههای مختلف شکارچیان ساخته شده است

5. This is an introduction to a vast and multifaceted domain of inquiry.
[ترجمه ترگمان]این مقدمه دامنه وسیعی از پرسشگری است
[ترجمه گوگل]این مقدمه ای بر دامنه وسیع و فراگیر تحقیق است

6. From these cities—Mycenae, Corinth, Sparta, Athens—was born the multifaceted Greek cultural identity.
[ترجمه ترگمان]از این شهرها - Mycenae، کورنت، اسپارتا، آتن - از هویت فرهنگی چند وجهی یونان به دنیا آمده است
[ترجمه گوگل]از این شهرهای-Mycenae، Corinth، اسپارتا، آتن- فرهنگ هویت فرهنگی یونان چندملیتی را به وجود آورد

7. Incentive for non-appearance of witnesses is multifaceted, stored in the system-level course ought to China has not yet established a sound system of witness protection.
[ترجمه ترگمان]مشوق ها برای عدم حضور شاهدان، چند وجهی است، که در دوره سطح سیستم ذخیره شده اند و هنوز یک سیستم صوتی حفاظت از شاهدان را ایجاد نکرده است
[ترجمه گوگل]محرک برای عدم ظهور شاهدان چندگانه است و در دوره سیستم ذخیره شده باید چینی یک سیستم صحی از حمایت از شاهد ایجاد نکرده باشد

8. At the down ceremony a multifaceted crowd gathered.
[ترجمه ترگمان]در پایین، جمعیت زیادی جمع شدند
[ترجمه گوگل]در مراسم افتتاحیه یک جمعیت چند نفره جمع شدند

9. In captivity, these complex and multifaceted social relationships are left in tatters.
[ترجمه ترگمان]در محیط های بسته، این روابط اجتماعی پیچیده و چند وجهی از هم جدا می شوند
[ترجمه گوگل]در اسارت، این روابط اجتماعی پیچیده و چند وجهی در خفا وجود دارد

10. Multifaceted Careers: If you don't put all of your eggs in one basket, you should be able to ride out a recession by relying on secondary income.
[ترجمه ترگمان]مشاغل خانگی: اگر تمام تخم های خود را در یک سبد قرار ندهید، شما باید بتوانید با اتکا به درآمد دست دوم از رکود خارج شوید
[ترجمه گوگل]شغل های چند گانه: اگر شما تمام تخم مرغ خود را در یک سبد قرار ندهید، با استفاده از درآمد ثانویه، می توانید از رکود اقتصادی رهایی یابید

11. A multifaceted approach to sustainable construction is required for use by policy - makers, practitioners and civil society.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد چندوجهی برای ساخت پایدار برای استفاده از سوی سازندگان، شاغلان و جامعه مدنی مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]رویکرد چندوجهی به ساخت و ساز پایدار برای استفاده کنندگان سیاست ساز، کارشناسان و جامعه مدنی مورد نیاز است

12. We should avoid making multifaceted and complicated blogs.
[ترجمه ترگمان]ما باید از making کردن وبلاگ ها اجتناب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از وبلاگ های چند منظوره و پیچیده جلوگیری کنیم

13. Critical reflection is a multifaceted construct requiring a multifaceted approach.
[ترجمه ترگمان]بازتاب انتقادی، یک ساختار چند وجهی است که نیازمند رویکردی چندبعدی است
[ترجمه گوگل]انعکاس بحرانی یک ساختار چندبعدی است که نیاز به رویکرد چند گانه دارد

14. The software is as multifaceted as a diamond and as convoluted as a primeval jungle.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار به اندازه یک الماس چند وجهی و مثل یک جنگل بدوی پیچیده است
[ترجمه گوگل]این نرم افزار به صورت الماس چند هسته ای و به عنوان یک جنگل ابتدایی پیچیده است

پیشنهاد کاربران

چند وجهی، چند جنبه ای

چند وجهی

چند منظوره


چندجانبه

چند وجهی/چند بعدی ( فردی که توانایی انجام بیش از یک کار را دارد )
A multi - faceted worker can do more than just one job.

چند وجهی یا چندبُعدی: به فرد یا چیزی اطلاق می شود که ویژگی ها یا چشم اندازهای زیادی را در خود حمل میکند. شخصی که استعدادهای گوناگون در انواع زمینه ها و موضوعات مختلف دارد، نمونه ای از کسی است که چند وجهی یا چند بُعدی توصیف می شود.


کلمات دیگر: