کلمه جو
صفحه اصلی

furlough


معنی : حکم مرخصی، مرخصی سرباز، مرخصی دادن به، مرخص کردن
معانی دیگر : (به ویژه سرباز وظیفه) مرخصی، مرخصی دادن

انگلیسی به فارسی

(کارمند یا کارگر) از کار بر کنار کردن (به‌ویژه به طور موقت)، مرخصی اجباری


مرخصی دادن، مرخص کردن


(به‌ویژه سرباز وظیفه) مرخصی


خالی کردن، حکم مرخصی، مرخصی سرباز، مرخصی دادن به، مرخص کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a leave of absence or vacation for an enlisted person in the military.

(2) تعریف: a temporary dismissal of an employee because of a lack of work or other economic reasons; layoff.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: furloughs, furloughing, furloughed
(1) تعریف: to grant (someone) a furlough.

(2) تعریف: to lay off (an employee).

• leave of absence (for a soldier, employee, etc.)
give a leave of absence (to a soldier, employee, etc.)

مترادف و متضاد

حکم مرخصی (اسم)
furlough

مرخصی سرباز (اسم)
furlough

مرخصی دادن به (فعل)
furlough

مرخص کردن (فعل)
release, assoil, discharge, license, dismiss, furlough, send to vacation

leave of absence


Synonyms: layoff, leave, liberty, rest and recreation, rest and recuperation, rest and relaxation, R&


جملات نمونه

1. a three-day furlough
مرخصی سه روزه

2. to be on furlough
در مرخصی بودن

3. This could mean a massive furlough of government workers.
[ترجمه ترگمان]این می تواند به معنای تعطیلی گسترده کارکنان دولت باشد
[ترجمه گوگل]این به معنای خستگی عظیمی از کارگران دولتی است

4. Morton stabbed the man while on furlough .
[ترجمه ترگمان]مورتون مرد رو در حین مرخصی به مرد چاقو زده
[ترجمه گوگل]مورتون مرد را در حالی که در خلال خلوت بود چاقو کرد

5. Some soldiers went on furlough for two weeks.
[ترجمه ترگمان]چند هفته سرباز به مرخصی رفتند
[ترجمه گوگل]بعضی از سربازان به مدت دو هفته خلوت می کردند

6. I was at home on furlough.
[ترجمه ترگمان]من تو خونه داشتم مرخصی می گرفتم
[ترجمه گوگل]من در فست فود بودم

7. On my first furlough I sought her out, and attended her course of lectures.
[ترجمه ترگمان]در اولین مرخصی من او را پیدا کردم و در کلاس های درس سخنرانی شرکت کردم
[ترجمه گوگل]در ابتدا اولین بار من به دنبال او بودم و در دوره ی سخنرانی هایش شرکت کردم

8. The mayor has ordered a four-day furlough for 2000 city employees.
[ترجمه ترگمان]شهردار دستور مرخصی چهار روزه کارمندان شهر را داده است
[ترجمه گوگل]شهردار دستور داده است که برای سال 2000 کارکنان شهرستان چهار روزه را ترک کند

9. After this last furlough we paid a last sad visit to the school and found a small girl crying her heart out.
[ترجمه ترگمان]بعد از آخرین مرخصی، آخرین دیدار غم انگیزی را به مدرسه پرداخت و یک دختر کوچک را دید که قلبش را به گریه می اندازد
[ترجمه گوگل]پس از این آخرین اخراج، ما آخرین بازدید غم انگیز به مدرسه را پرداخت کردیم و یک دختر کوچک گریه کردیم

10. The men on furlough returned with bright faces.
[ترجمه ترگمان]مردان مرخصی با چهره های درخشان بازگشتند
[ترجمه گوگل]مردانی که در خیمه ها با چهره های روشن ظاهر شدند

11. During the last year before her furlough one hundred and seventeen new soldiers had been sworn in at the Howard corps.
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته، در سال آخر، یک صد و هفده سرباز جدید در سپاه هاوارد قسم خورده بودند
[ترجمه گوگل]در طی سال گذشته، پیش از آن که مجروح شود، صدها و هفده سرباز جدید در نیروهای هوارد دستگیر شدند

12. Although it was her first furlough she was using it to study for her Master's Degree at Sidney University.
[ترجمه ترگمان]اگرچه این اولین مرخصی او بود، او از آن برای تحصیل مدرک کارشناسی ارشد در دانشگاه سیدنی استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]اگر چه این اولین باری بود که او برای تحصیل در رشته کارشناسی ارشد خود در دانشگاه سیدنی از آن استفاده می کرد

13. It allows agencies to furlough workers for one day every two weeks to stay within spending limits.
[ترجمه ترگمان]این لایحه به خبرگزاری ها این امکان را می دهد که هر دو هفته برای مدت یک روز به کارگران مرخصی بدهند تا در محدوده خود بمانند
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد تا آژانس ها برای از بین بردن کارگران برای یک روز هر دو هفته به محدودیت هزینه محدود شوند

14. I have a furlough every three years.
[ترجمه ترگمان]من هر سه سال یه مرخصی دارم
[ترجمه گوگل]من هر سه سال یک بار خالی می کنم

a three-day furlough

مرخصی سه روزه


to be on furlough

در مرخصی بودن


he was furloughed two days ago.

دو روز پیش به او مرخصی دادند.


پیشنهاد کاربران

تعلیق
مرخص کردن یا تعطیل کردن موقت کار یا کارگر


جواب کردن از کار بطور موقت
بطور مثال در طول پاندمیک کرونا مرسیدس کمپانی تعدادی از کارکنا نش را جواب کرد
During the corona viruses Mercedes furlough its's staff
!


تعدیل موقتی نیرو : temporary layoff
در این نوع بیکاری موقت فرد همچنان شغل خود را حفظ می کند ولی یا ساعات کاری کاهش می یابد یا به طور کامل از کار منفصل می شود.

مرخصی بدون حقوق، به مرخصی بدون حقوق فرستادن

مرخصی اجباری و موقت با پرداخت حقوق ( مثال : در دوره بحران پاندمی کرونا دولت انگلیس کارکنان سازمان ها، ادارات و شرکت های بسیاری را در انگلیس اجباراً به تعطیلی فرستاد و هشتاد درصد حقوق آنان را تا پایان وضعیت بحرانی پرداخت نمود )


کلمات دیگر: