انتقال شده، برگردانده، خراب شده واگذارنده
alienated
انتقال شده، برگردانده، خراب شده واگذارنده
انگلیسی به فارسی
بیگانه، بیگانه کردن، انتقال دادن، منحرف کردن
انگلیسی به انگلیسی
• estranged, separated
جملات نمونه
1.
(از خود یا دیگران) بیگانه،بیزار
2. his deceitfullness alienated everyone
نیرنگ بازی او همه را زده کرد.
3. the government's policy has alienated the people
سیاست دولت مردم را بیزار کرده است.
4. the country youth went to town and became alienated from his kin
جوان روستایی به شهر رفت و با خویشان خود بیگانه شد.
5. The Prime Minister's policy alienated many of her followers.
[ترجمه ترگمان]سیاست نخست وزیر بسیاری از پیروان او را دلسرد کرد
[ترجمه گوگل]سیاست نخست وزیر، بسیاری از پیروانش را بی اعتبار کرد
[ترجمه گوگل]سیاست نخست وزیر، بسیاری از پیروانش را بی اعتبار کرد
6. All these changes to the newspaper have alienated its traditional readers.
[ترجمه ترگمان]همه این تغییرات در روزنامه، خوانندگان سنتی خود را دلسرد کرده است
[ترجمه گوگل]تمام این تغییرات به روزنامه، خوانندگان سنتی خود را بیگانه کرده است
[ترجمه گوگل]تمام این تغییرات به روزنامه، خوانندگان سنتی خود را بیگانه کرده است
7. His tendency to utter acrimonious remarks alienated his roomates.
[ترجمه ترگمان]تمایل او به حرف زدن به خودکشی او را از بین برده بود
[ترجمه گوگل]تمایل او به سخنرانی های پرخاشگرانه بی نظیر است
[ترجمه گوگل]تمایل او به سخنرانی های پرخاشگرانه بی نظیر است
8. His comments have alienated a lot of young voters.
[ترجمه ترگمان]نظرات او تعداد زیادی از رای دهندگان جوان را از بین برده است
[ترجمه گوگل]نظرات او بسیاری از رای دهندگان جوان را بیگانه کرده است
[ترجمه گوگل]نظرات او بسیاری از رای دهندگان جوان را بیگانه کرده است
9. Her behavior alienated her friends.
[ترجمه ترگمان]رفتار او دوستانش را از بین برد
[ترجمه گوگل]رفتار او دوستان او را بیگانه کرد
[ترجمه گوگل]رفتار او دوستان او را بیگانه کرد
10. He felt that his experiences had alienated him from society.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که تجارب مارتین او را از جامعه دور کرده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد تجربیاتش او را از جامعه بیگانه کرده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد تجربیاتش او را از جامعه بیگانه کرده است
11. He had alienated many people with his tactless remarks.
[ترجمه ترگمان]او بسیاری از مردم را با سخنان tactless از خود دور کرده بود
[ترجمه گوگل]او بسیاری از افراد را با سخنان بی ادبانه خود بیگانه کرده بود
[ترجمه گوگل]او بسیاری از افراد را با سخنان بی ادبانه خود بیگانه کرده بود
12. She has alienated her entire family.
[ترجمه ترگمان]او تمام خانواده خود را از بین برده است
[ترجمه گوگل]او تمام خانواده اش را بیگانه کرده است
[ترجمه گوگل]او تمام خانواده اش را بیگانه کرده است
13. Very talented children may feel alienated from the others in their class.
[ترجمه ترگمان]ممکن است کودکان با استعداد از دیگران در کلاس خود احساس غربت کنند
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار با استعداد ممکن است از دیگران در کلاس خود احساس بیگانگی کنند
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار با استعداد ممکن است از دیگران در کلاس خود احساس بیگانگی کنند
14. Young people are often alienated from the ideas of their parents.
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب از ایده های والدین خود بیزار هستند
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب از ایده های والدینشان بی قرار هستند
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب از ایده های والدینشان بی قرار هستند
15. Krajisnik quickly alienated the international community when it emerged that Pale's policies had remained exactly the same, minus the guns.
[ترجمه ترگمان]Krajisnik به سرعت جامعه بین المللی را از بین برد هنگامی که مشخص شد که سیاست های پیل، دقیقا یک سان باقی مانده است، من های سلاح
[ترجمه گوگل]Krajisnik به سرعت جامعه بین المللی را بی اعتبار کرد وقتی که سیاست های پال به طور دقیق باقی ماند، منهای اسلحه
[ترجمه گوگل]Krajisnik به سرعت جامعه بین المللی را بی اعتبار کرد وقتی که سیاست های پال به طور دقیق باقی ماند، منهای اسلحه
پیشنهاد کاربران
حس انزوا و جدایی از یک گروه، جامعه یا مکانی
منزوی
گوشه گیر
گوشه گیر
بیگانگی
رویگردان
دلزده
بیزار
بیگانه
دلزده
بیزار
بیگانه
alienate sb from sb/sth
کسی را از کسی/چیزی برگرداندن؛ کسی را از کسی/چیزی دور کردن؛ کسی را از کسی/چیزی بیزار کردن؛ کسی را نسبت به کسی/چیزی بیگانه کردن
کسی را از کسی/چیزی برگرداندن؛ کسی را از کسی/چیزی دور کردن؛ کسی را از کسی/چیزی بیزار کردن؛ کسی را نسبت به کسی/چیزی بیگانه کردن
کلمات دیگر: