کوتاه و کلفت، خپله، ستبر سینه و عضلانی، دارای تکه های بزرگ، قلمبه سلمبه، خپله وچاق
chunky
کوتاه و کلفت، خپله، ستبر سینه و عضلانی، دارای تکه های بزرگ، قلمبه سلمبه، خپله وچاق
انگلیسی به فارسی
خپله و چاق
چاک دار
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
حالات: chunkier, chunkiest
مشتقات: chunkily (adv.), chunkiness (n.)
حالات: chunkier, chunkiest
مشتقات: chunkily (adv.), chunkiness (n.)
• (1) تعریف: of thick or sturdy build; stocky.
• مترادف: heavyset, stocky, stubby, thickset
• متضاد: light, slight
• مشابه: beefy, dumpy, fat, obese, portly, pudgy, squat, stout, thick
• مترادف: heavyset, stocky, stubby, thickset
• متضاد: light, slight
• مشابه: beefy, dumpy, fat, obese, portly, pudgy, squat, stout, thick
- I was a chunky little boy, but I became thin as a teenager.
[ترجمه ترگمان] ، من یه پسر کوچولو خپله بودم ولی مثل یه نوجوون لاغر شدم
[ترجمه گوگل] من یک پسر کوچولو کوچک بودم، اما به عنوان یک نوجوان نازک شدم
[ترجمه گوگل] من یک پسر کوچولو کوچک بودم، اما به عنوان یک نوجوان نازک شدم
• (2) تعریف: full of chunks or lumps.
• متضاد: smooth
• مشابه: clumpy, dense, lumpy, thick
• متضاد: smooth
• مشابه: clumpy, dense, lumpy, thick
- I prefer the chunky potato salad.
[ترجمه ترگمان] من سالاد سیب زمینی چاق را ترجیح می دهم
[ترجمه گوگل] من ترجیح می دهم سالاد سیب زمینی چاک دار
[ترجمه گوگل] من ترجیح می دهم سالاد سیب زمینی چاک دار
• stocky, thick, stout
a chunky person or thing is large and heavy.
a chunky person or thing is large and heavy.
مترادف و متضاد
fat, plump
Synonyms: beefy, chubby, dumpy, heavyset, husky, rotund, scrub, squat, stocky, stout, stubby, thick-bodied, thickset
Antonyms: skinny, slim, thin
جملات نمونه
1. chunky pieces of meat
قطعات درشت گوشت
2. she has two chunky boys
او دو پسر خپله دارد.
3. Her taste in fiction was for chunky historical romances.
[ترجمه ترگمان]ذوق و سلیقه او در افسانه، برای رمان های تاریخی chunky بود
[ترجمه گوگل]طعم و مزه اش در داستان، برای عاشقانه های تاریخی شیک بود
[ترجمه گوگل]طعم و مزه اش در داستان، برای عاشقانه های تاریخی شیک بود
4. The soprano was a chunky girl from California.
[ترجمه ترگمان]سوپرانو یک دختر چاق از کالیفرنیا بود
[ترجمه گوگل]سوپرانو دختر کثیف از کالیفرنیا بود
[ترجمه گوگل]سوپرانو دختر کثیف از کالیفرنیا بود
5. I remember one time a little short, chunky white girl.
[ترجمه ترگمان]یادمه یه بار یه دختر قد کوتاه و خپله و چاق و چاق رو یادمه
[ترجمه گوگل]یک بار کمی کمی کوتاه و دختر سفید پوستم را به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]یک بار کمی کمی کوتاه و دختر سفید پوستم را به یاد می آورم
6. An old-fashioned analogue watch and a chunky bracelet on the right wrist might be observed through half-closed lids.
[ترجمه ترگمان]یک ساعت مچی قدیمی و یک دست بند تپل روی مچ دست راستش از میان پلک های نیم بسته دیده می شود
[ترجمه گوگل]یک دیده بان قدیمی آنالوگ و دستبند چاک دار در مچ دست راست ممکن است از طریق درب های نیمه بسته مشاهده شود
[ترجمه گوگل]یک دیده بان قدیمی آنالوگ و دستبند چاک دار در مچ دست راست ممکن است از طریق درب های نیمه بسته مشاهده شود
7. Chunky Leaflets Spectrum are now publishing hand knitting pattern leaflets.
[ترجمه ترگمان]Chunky Leaflets Spectrum اکنون در حال انتشار برگه های یادداشت بافندگی دستی هستند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر Spectrum جزوات Chunky در حال انتشار بروشورهای الگو بافندگی هستند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر Spectrum جزوات Chunky در حال انتشار بروشورهای الگو بافندگی هستند
8. Chunky long length bobble sweater, £26 in a variety of colours.
[ترجمه ترگمان]پلیور بلند مدت، ۲۶ پوند به رنگ های مختلف
[ترجمه گوگل]ژاکت کت و شلوار طولانی، 26 پوند در رنگ های مختلف
[ترجمه گوگل]ژاکت کت و شلوار طولانی، 26 پوند در رنگ های مختلف
9. Crossing chunky needles to transfer stitches just isn't possible.
[ترجمه ترگمان]انداختن سوزن های کلفت به منظور انتقال stitches ممکن نیست
[ترجمه گوگل]عبور سوزن های چاک دار فقط برای انتقال بخیه امکان پذیر نیست
[ترجمه گوگل]عبور سوزن های چاک دار فقط برای انتقال بخیه امکان پذیر نیست
10. Some prefer a more chunky style with a greater resemblance to Burgundy.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها سبک chunky را با شباهت بیشتر به بور گونی ترجیح می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی ترجیح می دهند که یک سبک تیزهوشتر با شباهت بیشتر به بورگوندی باشد
[ترجمه گوگل]بعضی ترجیح می دهند که یک سبک تیزهوشتر با شباهت بیشتر به بورگوندی باشد
11. The flat, oblong tin was full of chunky rings, as dull as lead but interestingly shaped and bevelled.
[ترجمه ترگمان]این قوطی حلبی و مستطیلی بود که پر از انگشترهای خپله بود، مثل سرب سنگین اما جالب و جالب
[ترجمه گوگل]قلع مسطح، مستطیلی پر از حلقه های چاک دار بود، به عنوان سر و صدا مبهم، اما جالب به شکل و کناری
[ترجمه گوگل]قلع مسطح، مستطیلی پر از حلقه های چاک دار بود، به عنوان سر و صدا مبهم، اما جالب به شکل و کناری
12. They pulled the chunky torches from their holsters, and primed them for high output.
[ترجمه ترگمان]آن ها مشعل چاق را از کیف holsters بیرون کشیدند و آن ها را برای خروجی بالا آماده کردند
[ترجمه گوگل]آنها مشعل چاق را از چنگال خود کشیدند و آنها را برای خروجی بالا آماده کردند
[ترجمه گوگل]آنها مشعل چاق را از چنگال خود کشیدند و آنها را برای خروجی بالا آماده کردند
13. He peeled off his T-shirt, revealing a chunky tanned torso that reeked of Lifebuoy soap.
[ترجمه ترگمان]پیراهنش را باز کرد و یک تنه چاق و چاق را آشکار کرد که بوی صابون Lifebuoy می داد
[ترجمه گوگل]او پیراهن تی شرت خود را پوست کرد، نشان داد که یک لانه برنزه خالص صاف که بخاطر صابون گاو نر
[ترجمه گوگل]او پیراهن تی شرت خود را پوست کرد، نشان داد که یک لانه برنزه خالص صاف که بخاطر صابون گاو نر
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
15. Both wore large chunky gold jewellery.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها جواهر طلایی بزرگ و بزرگ به تن داشتند
[ترجمه گوگل]هر دو عینک های طلای بزرگ را پوشیدند
[ترجمه گوگل]هر دو عینک های طلای بزرگ را پوشیدند
She has two chunky boys.
او دو پسر خپله دارد.
chunky pieces of meat
قطعات درشت گوشت
پیشنهاد کاربران
حجیم
چاق و چله
درشت و زکخت
بد ترکیب
بی قواره
درشت و زکخت
بد ترکیب
بی قواره
کلمات دیگر: