کلمه جو
صفحه اصلی

tramping

انگلیسی به فارسی

ترساندن، با پا لگد کردن، با صدا راه رفتن، پیادهروی کردن، اوره بودن، ولگردی کردن


جملات نمونه

1. women were tramping grapes to make wine
زن ها برای ساختن شراب انگورها را لگد می کردند (با پا می کوبیدند).

2. the hunters were tramping the forest all night
تمام شب شکارچیان خش خش کنان در جنگل گام می زدند.

3. he spent his holidays tramping in the desert
تعطیلات خود را به رهنوردی در صحرا گذراند.

پیشنهاد کاربران

سرک کشیدن، جستجوکردن

پیاده روی کردن


کلمات دیگر: