کلمه جو
صفحه اصلی

democratisation

انگلیسی به انگلیسی

• process of becoming a democracy, establishment of democratic rule, acquisition of democratic values (alternate spelling for democratization)

جملات نمونه

1. Liberalisation and democratisation were not so much of intrinsic value as of practical value for the reformist-minded leadership.
[ترجمه ترگمان]دموکراسی و دموکراسی به اندازه ارزش عملی رهبری اصلاح طلب، ارزش ذاتی نداشت
[ترجمه گوگل]لیبرالیزاسیون و دموکراتیزه کردن ارزش های اساسی از ارزش عملی برای رهبری اصلاح طلب نیست

2. Mrs Thatcher risked impeding democratisation by not giving the Community total commitment, he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت که خانم تا چر به دلیل عدم اعطای تعهد کل جامعه به این دموکراسی، خطر ایجاد دموکراسی را به خطر انداخت
[ترجمه گوگل]او گفت که خانم تاچر احتمالا مانع از دموکراتیزه شدن نمی شود، در حالی که تعهدات کل جامعه را تضمین نمی کند

3. Meanwhile democratisation is a one - shot occurrence, and the collapse of communism is in the past.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، روند دموکراتیزه شدن یک مورد به روز است و فروپاشی کمونیسم در گذشته صورت می گیرد
[ترجمه گوگل]در عین حال، دموکراتیزاسیون یک رخداد یکپارچه است و فروپاشی کمونیسم در گذشته است

4. Political support for this democratisation of credit and home - ownership compounded the trend after 2000.
[ترجمه ترگمان]حمایت سیاسی از این روند دموکراتیک شدن اعتبار و مالکیت خانه، این روند را بعد از سال ۲۰۰۰ افزایش داد
[ترجمه گوگل]حمایت سیاسی برای این دموکراتیزه کردن اعتبار و مالکیت خانه، این روند را پس از سال 2000 به وجود آورد

5. The democratisation of news would be undone.
[ترجمه ترگمان]این خبر تازه منتفی خواهد شد
[ترجمه گوگل]دموکراتیزه کردن اخبار خاتمه خواهد یافت

6. This global wave of democratisation has been the issue of numerous academic discussions.
[ترجمه ترگمان]این موج جهانی دموکراسی موضوع بحث های دانشگاهی متعدد بوده است
[ترجمه گوگل]این موج جهانی دموکراتیزه کردن مسئله بحث های متعدد دانشگاهی است

7. The question arises as to what extent such arrangements can provide a model for the democratisation of the multidivisional capitalist enterprise.
[ترجمه ترگمان]این سوال پیش می آید که تا چه حد این ترتیبات می تواند الگویی برای تحقق بخشیدن به تاسیس شرکت سرمایه دار multidivisional فراهم کند
[ترجمه گوگل]این سوال مطرح می شود که چقدر این توافقات می تواند یک مدل برای دموکراتیزه کردن سرمایه داری چندجانبه سرمایه داری فراهم کند

8. His post-electoral challenge will be to unite his country and embark upon a real process of democratisation.
[ترجمه ترگمان]چالش پس از انتخابات وی این خواهد بود که کشور خود را متحد کرده و روند دموکراسی را آغاز نماید
[ترجمه گوگل]چالش بعد از انتخابات او متحد کردن کشور خود و راه اندازی یک روند واقعی دموکراتیزه کردن است

9. They also shared a sense of growing frustration with the lack of political reform and democratisation.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین حس ناامیدی در حال رشد را با فقدان اصلاحات سیاسی و دموکراسی به اشتراک گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین احساس ناامیدی در حال رشد را با کمبود اصلاحات سیاسی و دموکراتیزه به اشتراک گذاشتند

10. This association held strong even after exploring the impact of other potential factors, such as differences in democratisation and histories of colonisation.
[ترجمه ترگمان]این انجمن حتی پس از بررسی تاثیر عوامل بالقوه دیگر مانند تفاوت ها در دموکراسی و تاریخ استعمار، قوی بود
[ترجمه گوگل]این انجمن حتی بعد از بررسی تاثیر سایر عوامل بالقوه مانند اختلافات دموکراتیزه شدن و تاریخچه استعمار، قوی شد

11. It was assumed that its growing middle class would demand greater liberalisation and democratisation.
[ترجمه ترگمان]فرض بر این بود که طبقه متوسط رو به رشد، خواستار آزادسازی و دموکراسی بیشتر خواهد بود
[ترجمه گوگل]فرض بر این بود که طبقه متوسط ​​رو به رشد آن خواهان آزادسازی بیشتر و دموکراتیزه شدن است

پیشنهاد کاربران

دموکراسیزاسیون


کلمات دیگر: