کلمه جو
صفحه اصلی

bear down


1- فشار آوردن بر، تحت فشار قرار دادن 2- سخت کوشیدن، تقلا کردن

انگلیسی به فارسی

تحمل کردن


انگلیسی به انگلیسی

• move forward in a threatening manner (e.g., "the cruise ship bore down on our canoe"); use utmost effort and concentration (e.g., "if you really bear down, you will success"); contract the muscles of the abdomen during childbirth in order to facilitate the delivery

جملات نمونه

1. These shots were not sufficient to fetch the bear down.
[ترجمه Maple] این شلیک ها برای از پا انداختن خرس کافی نبود.
[ترجمه ترگمان]این شات کافی نبود تا خرس را به زمین بیاورند
[ترجمه گوگل]این عکس ها برای خرد کردن خرس کافی نبود

2. The enemy warship tried to bear down on our small airboat.
[ترجمه ترگمان]دشمن پیاده شد و سعی کرد on کوچک ما را تحمل کند
[ترجمه گوگل]کشتی جنگی دشمن تلاش کرد تا بر روی قایق بادبانی کوچک ما فرود بیاید

3. The nurse will tell you when to bear down.
[ترجمه ترگمان]پرستار به شما می گوید که چه وقت این کار را بکنید
[ترجمه گوگل]پرستار به شما می گوید وقتی به زمین می افتد

4. The government has announced it will bear down on inflation.
[ترجمه ترگمان]دولت اعلام کرده است که تورم را تحمل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دولت اعلام کرده است که تورم را کاهش خواهد داد

5. His lecture is intended to bear down on the application of acupuncture anaesthesia in brain surgery.
[ترجمه ترگمان]هدف از سخنرانی او تحمل کاربرد طب سوزنی در جراحی مغز است
[ترجمه گوگل]سخنرانی او در نظر گرفته شده است تا بر استفاده از بیهوشی طب سوزنی در جراحی مغز کاهش یابد

6. The courts must bear down on young criminals.
[ترجمه ترگمان]دادگاه ها باید مجرمان جوان را تحمل کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه ها باید بر جنایتکاران جوان محاکمه شوند

7. Bear down on it with all your strength so it doesn't move.
[ترجمه ترگمان]با تمام نیرو به آن نگاه کنید، بنابراین حرکت نمی کند
[ترجمه گوگل]آن را با تمام قدرت خود بگذارید تا حرکت کند

8. The teachers bear down on English teaching.
[ترجمه ترگمان]معلمان آموزش زبان انگلیسی را تحمل می کنند
[ترجمه گوگل]معلمان زبان انگلیسی را آموزش می دهند

9. A stillness which seemed to bear down on her like a physical presence.
[ترجمه ترگمان]سکوتی که انگار حضور فیزیکی بر او چیره شده بود
[ترجمه گوگل]یک سکوت که به نظر می رسید مثل یک حضور فیزیکی بر روی او می افتاد

10. These thoughts bear down on me as I sit here on this third night of writing.
[ترجمه ترگمان]این افکار، همان طور که در این شب سوم مشغول نوشتن هستم، این افکار روی من اثر می گذارند
[ترجمه گوگل]این افکار بر من غلبه می کنند همانطور که در این شب سوم نوشتن در اینجا نشسته ام

11. I cannot bear to see bear bear down upon a hare.
[ترجمه ترگمان]من تحمل این را ندارم که خرس را روی یک خرگوش ببینم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تحمل کنم تا خرس خرس را بر روی یک خرگوش ببینم

12. The courts bear down ( hard ) on drug - pushers.
[ترجمه ترگمان]دادگاه (سخت)بر روی فروشندگان مواد مخدر نظارت می کند
[ترجمه گوگل]دادگاه ها (سخت) در مورد مواد مخدر - pushers

13. My batting trainer told me to bear down on my swing.
[ترجمه ترگمان] مربی batting بهم گفت که تاب بخورم
[ترجمه گوگل]مربی بدنسازی من به من گفت که من در حال چرخش هستم

14. I cannot bear to see a bear bear down upon a hare.
[ترجمه ترگمان]من تاب تحمل خرس خرس را ندارم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تحمل کنم تا خرس خرس را بر روی یک پرنده ببینم

15. If you bear down, you will finish the task.
[ترجمه ترگمان]اگر تحمل کنی، کار را تمام می کنی
[ترجمه گوگل]اگر شما تحمل پایین، شما را به کار به پایان برسد


کلمات دیگر: