کلمه جو
صفحه اصلی

demander


تقاضاکننده، مطالبه کننده

انگلیسی به فارسی

تقاضا کننده


انگلیسی به انگلیسی

• one who makes a demand or claim, plaintiff (law)

جملات نمونه

1. Marriage! Nothing else demands so much from a man!
[ترجمه CIVH] ازدواج، چیزی به جز یک مرد نمی خواهد.
[ترجمه ترگمان]ازدواج! هیچ چیز دیگه ای از یه مرد نمی خواد
[ترجمه گوگل]ازدواج! هیچ چیز دیگری از یک مرد مستحق نیست!

2. He took out a court injunction against the newspaper demanding the return of the document.
[ترجمه ترگمان]او حکم دادگاه را علیه روزنامه درخواست کرد و خواستار بازگشت سند شد
[ترجمه گوگل]او در برابر روزنامه خواستار بازگشت اسناد دادگاه شد

3. A dynamic government is necessary to meet the demands of a changing society.
[ترجمه ترگمان]یک دولت پویا برای برآورده کردن نیازهای یک جامعه در حال تغییر ضروری است
[ترجمه گوگل]دولت پویا برای پاسخگویی به خواسته های یک جامعه در حال تغییر است

4. Demands for a separate Siberia are confined for now to the lunatic fringe.
[ترجمه ترگمان]تقاضا برای یک سیب ریه مجزا در حال حاضر محدود به ریشه های جنون آمیز است
[ترجمه گوگل]تقاضا برای یک سیبری جداگانه در حال حاضر محدود به حاشیه خاموش است

5. We demand an immediate restoration of our right to vote.
[ترجمه ترگمان]ما خواستار بازگشت فوری حق رای خود هستیم
[ترجمه گوگل]ما خواهان اصلاح فوری حق رای دادن ما هستیم

6. He breezed in and demanded tea.
[ترجمه ترگمان]به آرامی داخل شد و چای خواست
[ترجمه گوگل]او در چشمان خم شد و خواستار چای بود

7. FBI demands its employees absolute allegiance to this bureau.
[ترجمه ترگمان]اف بی آی خواستار وفاداری مطلق کارمندان خود به این دفتر شد
[ترجمه گوگل]FBI از کارمندان خود خواست که وفاداری مطلق به این دفتر داشته باشند

8. The authorities proved unyielding on one crucial opposition demand.
[ترجمه ترگمان]مقامات در یک تقاضای بسیار شدید مخالف مقاومت کردند
[ترجمه گوگل]مقامات در مورد یک تقاضای عمده مخالفت با یکدیگر مخالفت کردند

9. It is self-evident that we will never have enough resources to meet the demand.
[ترجمه ترگمان]کاملا بدیهی است که ما هرگز منابع کافی برای برآورده کردن تقاضا نداریم
[ترجمه گوگل]خود آشکار است که ما هرگز منابع کافی برای برآوردن تقاضا نداریم

10. I have many demands on my time.
[ترجمه ترگمان] من کلی درخواست وقت دارم
[ترجمه گوگل]تقاضای زیادی برای زمان من دارم

11. Trying to continue with a demanding career and manage a child or two is an impossible juggling act.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای ادامه دادن به کار طاقت فرسا و مدیریت یک کودک یا دو کار، یک عمل شعبده بازی غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]تلاش برای ادامه کار حرفه ای و مدیریت یک کودک یا دو نفر، اقدام غیرمجاز غیرممکن است

12. This job demands a high degree of skill.
[ترجمه ترگمان]این شغل نیازمند درجه بالایی از مهارت است
[ترجمه گوگل]این کار نیاز به مهارت بالایی دارد

13. They have thrown down the gauntlet to the PM by demanding a referendum.
[ترجمه ترگمان]آن ها با درخواست یک همه پرسی، مبارزه خود را به نخست وزیر محکوم کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها با درخواست یک رفراندوم، دستگیره را به PM واگذار کردند

14. Mr Byers last night demanded an immediate explanation from the Education Secretary.
[ترجمه ترگمان]آقای Byers دیشب خواستار توضیح فوری وزیر آموزش شد
[ترجمه گوگل]آقای بایسر شب گذشته خواستار توضیح فوری از وزیر آموزش و پرورش شد

15. They are demanding the release of all political prisoners.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار آزادی تمام زندانیان سیاسی هستند
[ترجمه گوگل]آنها خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی هستند


کلمات دیگر: