کلمه جو
صفحه اصلی

enervating

انگلیسی به فارسی

enervating، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• debilitative, impairing, weakening; that causes debilitation
if you feel that something is enervating, you feel that it takes away your strength and liveliness.

جملات نمونه

1. Idleness enervates the will to succeed.
[ترجمه ترگمان]Idleness enervates را به موفقیت تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]اشتیاق به اراده برای موفقیت است

2. The hot sun enervated her to the point of collapse.
[ترجمه ترگمان]خورشید داغ، او را به نقطه فرو می برد
[ترجمه گوگل]آفتاب داغ او را به نقطه فروپاشی سوق داد

3. David felt too enervated to resist.
[ترجمه ترگمان]دیوید هم بیش از آن چیزی احساس می کرد که نمی توانست در مقابلش مقاومت کند
[ترجمه گوگل]دیوید احساس خستگی کرد تا مقاومت کند

4. She was enervated from dissipation.
[ترجمه ترگمان]دیگر از هدر رفتن حالت تهوع پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]او از اتلاف وقت غفلت شد

5. A hot climate enervates people who are not used to it.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای گرم، افرادی که به آن عادت ندارند
[ترجمه گوگل]آب و هوای گرم، افرادی را که به آن نرسیده اند، فراهم می کند

6. I find this heat very enervating.
[ترجمه ترگمان]من این گرمای کشنده رو پیدا می کنم
[ترجمه گوگل]من این حرارت را خیلی خوشحال می کنم

7. She was enervated by the luxury of palace life.
[ترجمه ترگمان]این زن از تجمل و تجمل و تجمل زندگی palace بود
[ترجمه گوگل]او توسط لوکس زندگی قصر غرق شد

8. He seems at first laconic and enervated, loathe to put a sentence together aloud.
[ترجمه ترگمان]نخست laconic و enervated به نظر می رسد، و از این که با صدای بلند جمله را با صدای بلند ادا کند، نفرت دارد
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد در ابتدا laconic و enervated، loathe قرار دادن جمله با هم با صدای بلند

9. Feeling at once enervated and threatened, the enterprise collectively hunkers into a defensive, self-protective posture.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به طور جمعی نسبت به حالت تدافعی و تدافعی به حالت دفاعی دچار شده بود
[ترجمه گوگل]این احساس ناگهانی و در معرض تهدید قرار می گیرد، این شرکت به طور کل به یک موقعیت دفاعی و خود محافظ می انجامد

10. Or, maybe less tired than enervated.
[ترجمه ترگمان]یا شاید کم تر از حالت enervated
[ترجمه گوگل]یا شاید کمتر خسته از ناراحتی

11. Elsewhere, callow phrasing, smudged ensemble and enervated rhythms were commonplace.
[ترجمه ترگمان]در جاه ای دیگر، callow عبارت بود از عبارت phrasing، smudged شده و ریتم های خراشیده امری عادی بود
[ترجمه گوگل]در جای دیگر، اصطلاح نشانه گذاری، گروه خراشیده و ریتم های غریب، عادی بود

12. The widespread collapse into an enervated self can not be attributed solely to the economic and social problems of our day.
[ترجمه ترگمان]فروپاشی گسترده در یک نفس enervated را نمی توان تنها به مشکلات اقتصادی و اجتماعی عصر ما نسبت داد
[ترجمه گوگل]فروپاشی گسترده به خودی خودخواهانه نمیتواند صرفا به مشکلات اقتصادی و اجتماعی امروز ما مربوط شود

13. Change for change's sake is stupid and enervating.
[ترجمه ترگمان]تغییر دادن به خاطر تغییر دادن احمقانه است و بس
[ترجمه گوگل]تغییر به خاطر تغییر احمقانه و خسته کننده است

14. After the operation she had been enervating for several hours.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن عمل که چند ساعت از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]پس از عملیات او چندین ساعت درنگ کرده بود

15. Those were miserable, enervating months — all of which I spent stuck inside my mother's house.
[ترجمه ترگمان]این چند ماه طول کشید تا من در خانه مادرم گیر افتادم
[ترجمه گوگل]اینها بی رحمانه بود، ماه ها را نجات دادند - همه اینها در خانه مادرم گیر افتاده بودم

پیشنهاد کاربران

ناتوان کننده، از پا اندازنده ( به طور کلی به معنای سخت و شدید )

an enervating wind

I find this heat very enervating


کلمات دیگر: