کلمه جو
صفحه اصلی

democratise

انگلیسی به فارسی

دموکراتیزه کردن، بصورت دموکراسی دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

• turn into a democracy, become a democracy, acquire democratic values; introduce democratic reforms (also democratize)

جملات نمونه

1. Public institutions need to be democratised and decentralisation is necessary in the public domain in order to achieve active citizenship.
[ترجمه ترگمان]لازم است موسسات دولتی democratised و تمرکز زدایی در حوزه عمومی برای دستیابی به شهروندی فعال ضروری باشد
[ترجمه گوگل]موسسات دولتی باید دموکراتیک شوند و در جهت دستیابی به شهروندی فعال، ناکارآمدی لازم باشد

2. Never an elitist, she wanted to democratise photographic practice, and share all she had learnt.
[ترجمه ترگمان]او هیچ وقت an نبود، می خواست تمرین تصویری کند و تمام چیزهایی را که آموخته بود به اشتراک بگذارد
[ترجمه گوگل]هرگز نخبهگرا نبود، او میخواست که دموکراتیزه کردن کارهای عکاسی شود و همه چیزهایی را که او آموخته بود به اشتراک بگذارد

3. The whole post-war attempt to democratise culture through State subsidy has failed.
[ترجمه ترگمان]کل تلاش پس از جنگ برای democratise کردن فرهنگ از طریق یارانه دولت شکست خورده است
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های بعد از جنگ برای دموکراتیزه کردن فرهنگ از طریق یارانه دولتی شکست خورده است

4. Don't instigate rigid hierarchies, discourage huge pay differentials, democratise decision-making and don't set impossible standards for leaders.
[ترجمه ترگمان]سلسله مراتب سفت و سخت را تحریک نکنید، تفاوت های پرداختی بزرگ را discourage و تصمیم گیری را دموکراتیک کردن و استانداردهای غیر ممکن برای رهبران را تعیین نکنید
[ترجمه گوگل]سلسله مراتب سفت و سخت را تحریک نکنید، تفاوت های بزرگ پرداخت کنید، دموکراتیزه کردن تصمیم گیری کنید و استانداردهای غیرممکن را برای رهبران تعیین نکنید

5. Do you think China will ever fully democratise ?
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید چین به طور کامل دموکراتیک خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید که چین به طور کامل دموکراتیزه خواهد شد؟

6. IT WAS supposed to democratise the internet and turn America's city - dwellers into citizen - surfers.
[ترجمه ترگمان]قرار بود اینترنت را دموکراتیک کند و ساکنان شهر را تبدیل به موج سواران کند
[ترجمه گوگل]قرار بود این کشور اینترنت را دموکراتیزه کند و شهروندان آمریکایی را به شهروندان - شهری تبدیل کند

7. Now, in our classless society, it has been well and truly democratised.
[ترجمه ترگمان]اکنون در جامعه classless آن را خوب و truly یافته
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، در جامعه بی طبقه ما، آن را به خوبی و واقعا دموکراتیک شده است

8. Hsu admits that it is somewhat ironic that technology designed to help democratise the internet is also allowing the spooks to spy.
[ترجمه ترگمان]Hsu اذعان می کند که این تاحدی طعنه آمیز است که تکنولوژی طراحی شده برای کمک کردن به democratise کردن اینترنت نیز به the اجازه می دهد تا جاسوس شوند
[ترجمه گوگل]Hsu اذعان دارد که تا حدودی عجیب است که فن آوری طراحی شده برای کمک به دموکراتیزه کردن اینترنت نیز اجازه می دهد که spooks جاسوسی شود

9. Some here in the United States believe that if we democratise China, they will become more tractable .
[ترجمه ترگمان]برخی در اینجا در ایالات متحده معتقدند که اگر چین را دموکراتیک کنیم، آن ها more خواهند شد
[ترجمه گوگل]برخی در اینجا در ایالات متحده بر این باورند که اگر چین را دموکراتیزه کنیم، آنها بیشتر قابل پیش بینی خواهند شد

10. Before Mr Bush was elected, she was known as a "realist", more concerned with power and security than with using American might to democratise other countries.
[ترجمه ترگمان]پیش از انتخاب شدن آقای بوش، او به عنوان یک \"realist\" شناخته می شد، و بیشتر نگران قدرت و امنیت بود تا استفاده از آمریکا برای دموکراتیک کردن سایر کشورها
[ترجمه گوگل]قبل از انتخاب آقای بوش، او به عنوان یک واقع گرایانه شناخته شده بود، بیشتر در مورد قدرت و امنیت بیشتر از استفاده از قدرت آمریکا برای دموکراتیزه کردن کشورهای دیگر

11. This in turn reduced prices and enabled the PC to democratise computing.
[ترجمه ترگمان]این به نوبه خود قیمت ها را کاهش داده و کامپیوتر را قادر ساخت تا محاسبات را دموکراتیک کند
[ترجمه گوگل]این به نوبه خود قیمت ها را کاهش داده و کامپیوتر را برای دموکراتیزه کردن رایانه ها فعال کرده است

پیشنهاد کاربران

دموکراتیزه کردن


کلمات دیگر: