کلمه جو
صفحه اصلی

do one's duty

انگلیسی به انگلیسی

• fulfill one's obligations

جملات نمونه

1. One should do one's duty.
[ترجمه ترگمان]یکی باید وظیفه خود را انجام دهد
[ترجمه گوگل]باید وظیفه ی خود را انجام دهیم

2. It is easier to do one's duty to others than to one's self.
[ترجمه ترگمان]انجام دادن وظیفه به دیگران آسان تر است تا به خود
[ترجمه گوگل]وظیفه یکی دیگران نسبت به خودتان آسانتر است

3. It is seldom very hard to do one's duty when one knows what it is, but it is often exceedingly difficult to find this out.
[ترجمه ترگمان]به ندرت اتفاق می افتد که وظیفه یک وظیفه را انجام دهد، اما خیلی سخت است که این مساله را حل و فصل کند
[ترجمه گوگل]به ندرت خیلی سخت است که وظیفه ی خود را انجام دهید، وقتی که کسی می داند چه چیزی است، اما اغلب آن را بسیار دشوار می توان پیدا کرد

4. Happiness consists in trying to do one's duty.
[ترجمه ترگمان]شادی شامل تلاش برای انجام دادن یک وظیفه است
[ترجمه گوگل]شادی در تلاش برای انجام وظیفه است

5. Hard working is the right way to do one's duty.
[ترجمه ترگمان]کار کردن راه درستی برای انجام دادن وظیفه است
[ترجمه گوگل]کار سخت راه درست برای انجام وظیفه ی شماست

6. Happiness consists in trying to do one's duty, not in amassing wealth.
[ترجمه ترگمان]سعادت عبارت است از تلاش برای انجام دادن یک وظیفه، نه در انباشتن ثروت
[ترجمه گوگل]شادی در تلاش است تا وظیفه اش را انجام دهد، نه ثروت

7. One must do one's duty.
[ترجمه ترگمان]یکی باید وظیفه خود را انجام دهد
[ترجمه گوگل]باید وظیفه ی خود را انجام دهیم

8. The divorce where a party failed to perform in accordance with the divorce agreement should do one's duty, other one party can to people court to lodge a civil action.
[ترجمه ترگمان]طلاق در جایی که یک حزب نتوانسته است مطابق با قرارداد طلاق انجام دهد، باید یک وظیفه را انجام دهد، و یک طرف می تواند به مردم اجازه دهد که یک اقدام مدنی را انجام دهند
[ترجمه گوگل]طلاق که حزب نتواند بر طبق قرارداد طلاق انجام دهد، باید وظیفه اش را انجام دهد؛ یکی دیگر از طرفین می تواند به دادگاه های دادگستری دعوی کند


کلمات دیگر: