کلمه جو
صفحه اصلی

uncertainly

انگلیسی به انگلیسی

• in an uncertain manner, unsurely

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] عدم قطعیت

جملات نمونه

1. She hovered uncertainly near the front door.
[ترجمه ترگمان]با تردید به در جلویی نزدیک شد
[ترجمه گوگل]او ناگهان در نزدیکی درب جلو حرکت کرد

2. He entered the hallway and stood uncertainly.
[ترجمه Parsa] او وارد راهرو شد و با شک ایستاد
[ترجمه ترگمان]او وارد راهرو شد و با تردید ایستاد
[ترجمه گوگل]او وارد راهرو شد و به طور نامعلوم ایستاد

3. The boy stared at him uncertainly, not knowing whether to believe him.
[ترجمه ترگمان]پسر با تردید به او نگاه کرد، نمی دانست که او را باور کند یا نه
[ترجمه گوگل]پسر خردمند به او خیره شد، نه دانستن اینکه آیا او را باور کند

4. I wobbled uncertainly for a couple of paces, then over I went.
[ترجمه ترگمان]برای چند قدم با تردید تکان خوردم، بعد از آن طرف رفتم
[ترجمه گوگل]من چندین بار به طور غیرقانونی به هم زدم، بعد از آن رفتم

5. Her voice wavered uncertainly.
[ترجمه ترگمان]صدایش مردد بود
[ترجمه گوگل]صدای او ناامید شد

6. She paused uncertainly, biting her lip.
[ترجمه ترگمان]مکث کرد و لبش را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او نااطمینانه متوقف شد، لب به لب او را گاز گرفت

7. Except for very basic slapstick, humour travels uncertainly.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت شوخی و شوخ طبعی، با تردید سفر می کند
[ترجمه گوگل]به غیر از اسلپسکی بسیار اساسی، طنز بی نظم می رود

8. The shorelines of ancient seas can be traced uncertainly along the margins of the great northern lowlands.
[ترجمه ترگمان]shorelines دریاهای باستانی را می توان با تردید در حاشیه زمین های پست شمالی بزرگ دنبال کرد
[ترجمه گوگل]خط ساحلی دریاهای باستانی، ناگهان در امتداد دامنه های شمالی شمالی کشف می شود

9. Babur holds the bag uncertainly, letting it swing.
[ترجمه ترگمان]یونی با تردید کیف را نگه می دارد و آن را تاب می دهد
[ترجمه گوگل]باقر بی حوصله، کیف را نگه می دارد، و اجازه می دهد آن را نوسان

10. He wagged his muddy boots, feeling uncertainly for each rung of the ladder: he had clearly been drinking already.
[ترجمه ترگمان]چکمه های گل آلود خود را تکان داد و با تردید برای هر پله نردبان احساس تردید کرد؛ به وضوح مست کرده بود
[ترجمه گوگل]او چکمه های گل آلود خود را چک کرد، احساس نااطمینی برای هر ستون از نردبان که او به وضوح در حال نوشیدن بود

11. A pink tongue darted uncertainly over his lips and he swallowed hard.
[ترجمه ترگمان]زبان الفی با تردید روی لب هایش حرکت کرد و او به سختی آب دهانش را قورت داد
[ترجمه گوگل]زبان صورتی بیش از حد به لب هایش دچار شد و سخت گرفت

12. She was standing in the doorway and smiling uncertainly.
[ترجمه ترگمان]او در آستانه در ایستاده بود و با تردید لبخند می زد
[ترجمه گوگل]او در خیابان ایستاده بود و ناامیدانه لبخند زد

13. Once outside, she stood uncertainly for a moment, oblivious to the curious glances of passers-by.
[ترجمه ترگمان]وقتی بیرون آمد، لحظه ای مردد ایستاد، بی آن که به نگاه های کنجکاو عابران نگاه کند
[ترجمه گوگل]یک بار در خارج، او به لحاظ غیرمستقیم ایستاد، که به تماشای کنجکاوی عابران پیاده بی توجه بود

14. He began to crawl uncertainly around.
[ترجمه ترگمان]با تردید شروع به خزیدن کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به غرق شدن در اطراف کرد

15. Light from the ceiling moved uncertainly over the carved wood Quiss was still staring at.
[ترجمه ترگمان]نوری که از سقف اویزان بود با تردید از روی چوب های کنده کاری شده چوبی که هنوز به آن خیره مانده بود تکان می خورد
[ترجمه گوگل]کویس هنوز در حال خیره شدن بود

پیشنهاد کاربران

بی اطمینانی

نا مطمئن

بلاتکلیفی

با شک و تردید

عدم اطمینان


کلمات دیگر: