کلمه جو
صفحه اصلی

affluent


معنی : فراوان، دولتمند
معانی دیگر : توانگر، پر رونق، پر ناز و نعمت، آباد، متمکن، پر ریخت و پاش، ثروتمند، دارای سطح زندگی بالا، مرفه، وافر، شاخه ی فرعی رودخانه، شاخابه، ریزابه، درون ریز (مخالف: برون ریز effluent)

انگلیسی به فارسی

(جغرافی) ریزآبه، رود شاخه


فراوان، دولتمند


(شخص، جامعه) ثروتمند، دولتمند، مرفه، پربرکت، متمکن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: affluently (adv.)
(1) تعریف: having material wealth.
مترادف: moneyed, prosperous, rich, wealthy, well-off, well-to-do
متضاد: destitute, impecunious, impoverished, indigent, poor
مشابه: comfortable, fat, flush, in clover, loaded, opulent, substantial, successful, well-heeled

- Affluent families had begun to move into the neighborhood, and the value of real estate was beginning to rise.
[ترجمه ترگمان] خانواده های affluent شروع به نقل مکان به این محله کرده بودند و ارزش املاک و مستغلات در حال افزایش بود
[ترجمه گوگل] خانواده های ثروتمند شروع به حرکت به محله کردند و ارزش املاک و مستغلات در حال افزایش بود
- Many people commute into the city from its affluent suburbs.
[ترجمه گنج جو] سرمایه داران به منطقه آمدند و بهای ملک و املاک رو به فزونی نهاد.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم از حومه شهر مرفه خود به شهر سفر می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم از حومه های ثروتمند خود به شهر رفتند

(2) تعریف: based on or conditioned by prolonged prosperity and the expectation of continued prosperity, as a society.
مشابه: developed, industrialized

(3) تعریف: abounding in anything; plentiful; copious.
مترادف: abundant, copious, opulent, plentiful, profuse, rife
متضاد: lean, poor
مشابه: bounteous, brimming, exuberant, flush, lavish, luxuriant

• wealthy, rich; plentiful, abundant
if you are affluent, you have a lot of money; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ریزابه
[زمین شناسی] ریزابه شاخه فرعی یک رود، که به رودی بزرگتر می پیوندد

مترادف و متضاد

wealthy


Synonyms: flush, loaded, moneyed, opulent, prosperous, rich, stinking rich, upper class, upscale, well-off, well-to-do


Antonyms: insufficient, lacking, needy, suffering, wanting


فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

دولتمند (صفت)
affluent, rich, wealthy

Antonyms: destitute, impoverished, needy, penniless, poor


plentiful


Synonyms: abundant, bountiful, copious, full, plenteous


جملات نمونه

the affluent society

جامعه‌ی مرفه


1. affluent societies
جوامع توانگر

2. they both came from affluent families
هر دوی آنها از خانواده های پولدار بودند.

3. Cigarette smoking used to be commoner among affluent people.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن در میان مردم مرفه بیش از حد عادی است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن معمولا در میان افراد ثروتمند رایج است

4. This led to the creation of a new, affluent middle class.
[ترجمه ترگمان]این منجر به ایجاد یک طبقه متوسط و ثروتمند شد
[ترجمه گوگل]این منجر به ایجاد طبقه متوسط ​​جدید و ثروتمند شد

5. It's a fallacy that the affluent give relatively more to charity than the less prosperous.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که ثروتمندان به موسسات خیریه نسبت به رفاه کم تر کمک می کنند
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه است که ثروتمندتر نسبت به رفاه کمتر نسبت به خیریه نسبت داده می شود

6. The diet of the affluent has not changed much over the decades.
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی مرفه بیش از چند دهه است که تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی افراد ثروتمند در طی دهه ها تغییری نکرده است

7. It is vital for the affluent countries to do much more through the United Nations to get support and assistance insitu.
[ترجمه ترگمان]برای کشورهای ثروتمند بسیار مهم است که کمک های بیشتری را از طریق سازمان ملل برای کسب حمایت و مساعدت به عمل آورند
[ترجمه گوگل]برای کشورهای ثروتمند بسیار مهم است که از طریق سازمان ملل متحد برای دریافت کمک و حمایت از سازمان ملل متحد بیشتر کار کنند

8. But it will give affluent viewers a foretaste of life with cable television.
[ترجمه ترگمان]اما این امر به بینندگان مرفه یک مزه زندگی را با تلویزیون کابلی می دهد
[ترجمه گوگل]اما تماشاچیان ثروتمند، پیشگویی از زندگی را با تلویزیون کابلی به ارمغان خواهند آورد

9. But in an affluent society the problem of poverty is fundamentally different from what it is in an underdeveloped economy.
[ترجمه ترگمان]اما در جامعه مرفه، مشکل فقر از آنچه در اقتصاد عقب افتاده است، تفاوت دارد
[ترجمه گوگل]اما در جامعۀ فقیر، مشکل فقر اساسا با آنچه که در اقتصاد کم توسعه یافته است متفاوت است

10. Home grills for the newly affluent.
[ترجمه ترگمان]تعطیلات خانه برای ثروتمندان
[ترجمه گوگل]کوره خانه برای ثروتمندان تازه

11. Both came from affluent backgrounds and were educated at Ivy League schools.
[ترجمه ترگمان]هر دو از زمینه های مرفه و مرفه می آمدند و در مدارس League آی وی تحصیل می کردند
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها از پسزمینه های فراوانی برخوردار بودند و در مدارس لیبی تحصیل می کردند

12. Affluent people tend to look upon illiteracy with comfortable detachment.
[ترجمه ترگمان]افراد affluent تمایل دارند تا به بیسوادی با جداسازی راحت نگاه کنند
[ترجمه گوگل]افراد ثروتمند تمایل دارند که با بیسوادی راحت با بی سوادی رفتار کنند

13. Of course it seems hard in our affluent times that the poor miner should have to suffer all of these deductions.
[ترجمه ترگمان]البته در دوران ثروتمندان مان سخت به نظر می رسد که معدنچی بیچاره باید همه این کسورات را تحمل کند
[ترجمه گوگل]مطمئنا در دوران باتجربه ما به سختی به نظر می رسد که معدنچی فقیر باید تمام این کسرها را رنج دهد

14. Often we produce just the opposite, because the affluent become the most intense users of the service.
[ترجمه ترگمان]اغلب ما عکس برعکس را تولید می کنیم، زیرا مرفه ترین کاربران سرویس هستند
[ترجمه گوگل]اغلب ما فقط مخالف را تولید می کنیم، زیرا ثروتمندترین کاربرانی که از خدمات استفاده می کنند، تبدیل شده اند

15. The student government is comprised of affluent, upper-middle-class kids who listen to the blacks and feel guilty.
[ترجمه ترگمان]دولت دانشجویی از بچه های طبقه متوسط و طبقه متوسط تشکیل شده است که به سیاهان گوش می دهند و احساس گناه می کنند
[ترجمه گوگل]دولت دانش آموز شامل فرزندان ثروتمند و طبقه متوسط ​​می شود که به سیاه پوستان گوش می دهند و احساس گناه می کنند

پیشنهاد کاربران

غنی

متمول

پولدار

ثروتمند

پولدار، متمول، ثروتمند, rich
Affluent young people

پولدار
ثروتمند


کلمات دیگر: