1. they tried to dissuade me from going there
آنان کوشیدند مرا از رفتن به آنجا منصرف کنند.
2. i tried albeit uselessly, to dissuade him
هرچند که فایده ای نداشت،سعی کردم او را منصرف کنم.
3. i expostulated with him for two hours but could'nt dissuade him from buying that house
دو ساعت با او کلنجار رفتم ولی نتوانستم او را از خرید آن خانه منصرف کنم.
4. The parents tried to dissuade their son from marrying the girl.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش سعی کردند پسرش را از ازدواج با دختر منصرف کنند
[ترجمه گوگل]والدین سعی کردند پسرش را ازدواج با دختر محروم کنند
5. I tried to dissuade her from getting married.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را از ازدواج منصرف کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را از ازدواج اجتناب کنم
6. Doctors had tried to dissuade patients from smoking.
[ترجمه ترگمان]پزشکان سعی کرده بودند بیماران را از سیگار کشیدن منصرف کنند
[ترجمه گوگل]پزشکان تلاش کردند تا بیماران را از سیگار کشیدن محروم کنند
7. The airport ground crew tried to dissuade the pilot from taking off.
[ترجمه ترگمان]پرسنل زمینی فرودگاه سعی کردند که خلبان را از پیاده شدن منصرف کنند
[ترجمه گوگل]خدمه خلبان فرودگاه تلاش کرد که خلبان را از اخراج خنثی کند
8. I tried to dissuade him from giving up his job.
[ترجمه ترگمان]من سعی کردم او را از اینکه کارش را رها کنم منصرف کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را از دادن کار خود محروم کنم
9. Father tried hard to dissuade him from getting married.
[ترجمه ترگمان]پدر سعی کرد او را از ازدواج منصرف کند
[ترجمه گوگل]پدر سخت تلاش کرد تا او را از ازدواج اجتناب کند
10. The police managed to dissuade him from jumping off the building.
[ترجمه ترگمان]پلیس موفق شد اونو از پریدن از ساختمون منصرف کنه
[ترجمه گوگل]پلیس توانست او را از رفتن به ساختمان جلوگیری کند
11. This all goes to dissuade consultants in the major firms from leaving.
[ترجمه ترگمان]همه اینها برای منصرف کردن مشاوران در شرکت های بزرگ از ترک کردن است
[ترجمه گوگل]این همه برای اخراج مشاوران در شرکت های بزرگ از بین می رود
12. So, having done his best to dissuade him, the man did his best to get him reasonable terms.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پس از آن که بهترین کار را برای منصرف کردن او انجام داد، مرد بهترین کار را کرد تا شرایط منطقی را به او برساند
[ترجمه گوگل]بنابراین، با انجام بهترین کاری که او را متقاعد کرد، او بهترین کار را برای رسیدن به او کرد
13. I was trying to dissuade them from doing so.
[ترجمه ترگمان]سعی می کردم آن ها را از این کار منصرف کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم آنها را از انجام این کار اجتناب کنم
14. I did attempt to dissuade him, but without success.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را منصرف کنم، اما موفق نشدم
[ترجمه گوگل]تلاش کردم او را محکوم کنم، اما بدون موفقیت