کلمه جو
صفحه اصلی

police station


معنی : کلانتری، مرکز پلیس
معانی دیگر : ایستگاه پلیس، پاسگاه

انگلیسی به فارسی

کلانتری، مرکز پلیس


ایستگاه پلیس، کلانتری، مرکز پلیس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the headquarters of the police of a certain area or precinct; station house.

• police headquarters
a police station is the local office of the police force in a particular area.

مترادف و متضاد

کلانتری (اسم)
commissariat, police station, police court

مرکز پلیس (اسم)
police station

جملات نمونه

1. He was taken to the police station for questioning.
[ترجمه SHIVA] او برای بازجویی به کلانتری منتقل شد.
[ترجمه ترگمان]او را برای بازجویی به کلانتری بردند
[ترجمه گوگل]او برای بازجویی به پلیس منتقل شد

2. The suspect is detained at the police station.
[ترجمه سااا] دزدی در کلانتری دستگیر شده است
[ترجمه ترگمان]این مظنون در پاسگاه پلیس دستگیر شده است
[ترجمه گوگل]مظنون در ایستگاه پلیس بازداشت شده است

3. The pickpocket was brought to the nearby police station.
[ترجمه ترگمان]این جیب بر به پاسگاه پلیس نزدیک برده شد
[ترجمه گوگل]جیبی به ایستگاه پلیس نزدیک منتهی شد

4. You'll have to go to the police station to reclaim your wallet.
[ترجمه ترگمان]باید به اداره پلیس بری تا کیف پولت رو پس بگیری
[ترجمه گوگل]برای بازگرداندن کیف پول خود، باید به ایستگاه پلیس بروید

5. He works in the nearby police station.
[ترجمه ترگمان]او در پاسگاه پلیس نزدیک کار می کند
[ترجمه گوگل]او در ایستگاه پلیس همجوار کار می کند

6. She was taken to the police station in handcuffs.
[ترجمه ترگمان] اون با دست بند به اداره پلیس برده شد
[ترجمه گوگل]او در دستبند ها به پلیس منتقل شد

7. Your car was stolen at the police station! How ironic!
[ترجمه ترگمان]ماشینت تو اداره پلیس دزدیده شده بو چه خنده دار!
[ترجمه گوگل]ماشین شما در ایستگاه پلیس به سرقت رفته است! خیلی حیله گر است

8. His apartment is three blocks away from the police station.
[ترجمه ترگمان]آپارتمان او سه بلوک از پاسگاه پلیس فاصله دارد
[ترجمه گوگل]آپارتمان او سه بلوک دور از ایستگاه پلیس است

9. The terrorists blew up the police station.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها پاسگاه پلیس را منفجر کردند
[ترجمه گوگل]تروریست ها ایستگاه پلیس را منفجر کردند

10. At the police station, I was charged with assault.
[ترجمه ترگمان]در کلانتری، من متهم به حمله شدم
[ترجمه گوگل]در ایستگاه پلیس، من به اتهام حمله به من متهم شد

11. They dragged him off to the police station.
[ترجمه ترگمان]او را به کلانتری بردند
[ترجمه گوگل]آنها او را به ایستگاه پلیس بردند

12. Policemen and policewomen work at a police station.
[ترجمه ترگمان]ماموران پلیس و ماموران پلیس در یک پاسگاه پلیس کار می کنند
[ترجمه گوگل]پلیس و پلیس در ایستگاه پلیس کار می کنند

13. The terrorists had planted a bomb near the police station.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها یک بمب را در نزدیکی پاسگاه پلیس کار گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]تروریست ها یک بمب در نزدیکی ایستگاه پلیس کاشته اند

14. At the police station a charge sheet was made out.
[ترجمه ترگمان]در اداره پلیس یک برگه شارژ شده بود
[ترجمه گوگل]در ایستگاه پلیس یک ورق شارژ تهیه شد

15. He was sent over to the police station.
[ترجمه ترگمان]او را به کلانتری فرستادند
[ترجمه گوگل]او به ایستگاه پلیس فرستاده شد

پیشنهاد کاربران

مقر پلیس

کلانتری

اداره پلیس

پاسگاه

the office or headquarters of a local police force
دفتر ، مقر یا مرکز پلیس

@لَنگویچ



کلمات دیگر: