کلمه جو
صفحه اصلی

go far


1- دوام آوردن، فاصله ی زیادی را پیمودن 2- بسیار موفق شدن یا بودن، به جایی رسیدن

انگلیسی به فارسی

دور برو


انگلیسی به انگلیسی

• travel to far-away places, go a long distance

جملات نمونه

1. Without respect, love cannot go far.
[ترجمه zahra] عشق بدون احترام دوام نمی آورد
[ترجمه امین] بدون احترام، عشق نمی تواند دوام بیاورد.
[ترجمه ترگمان] بدون احترام، عشق نمیتونه دور بره
[ترجمه گوگل]بدون احترام، عشق نمی تواند به اندازه کافی برود

2. Fair and softly go far in a day.
[ترجمه ترگمان]منصفانه و نرم در یک روز ادامه دارد
[ترجمه گوگل]منحصر به فرد و آرام در یک روز دور

3. One who frequently looks back can't go far.
[ترجمه ترگمان]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمی تواند زیاد دور شود
[ترجمه گوگل]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمیتواند دور بماند

4. I go far to my work.
[ترجمه خاطره] من در کارم موفق هستم
[ترجمه ترگمان] من خیلی به کارم ادامه میدم
[ترجمه گوگل]من به کار خود ادامه می دهم

5. One who frequently looks back can nit go far.
[ترجمه ترگمان]کسی که به کرات به عقب نگاه می کند می تواند راه دوری برود
[ترجمه گوگل]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند می تواند نات را دور کند

6. Do these measures go far enough?
[ترجمه ترگمان]آیا این اقدامات به اندازه کافی دور می شوند؟
[ترجمه گوگل]آیا این اقدامات کافی است؟

7. Four bottles of wine won't go far among twenty people.
[ترجمه ترگمان]چهار بطری شراب از بین بیست نفر نمی رود
[ترجمه گوگل]چهار بطری شراب به بیست نفر نمی رسد

8. The new legislation is welcome but does not go far enough.
[ترجمه ترگمان]این قانون جدید مورد استقبال قرار می گیرد اما به اندازه کافی پیشرفت نمی کند
[ترجمه گوگل]قانون جدید خوش آمدید اما به اندازه کافی به اندازه کافی نیست

9. These measures should go far towards solving the problem.
[ترجمه ترگمان]این اقدامات باید به سمت حل این مشکل پیش بروند
[ترجمه گوگل]این اقدامات باید به رفع مشکل کمک زیادی کند

10. He will go far in the diplomatic service.
[ترجمه ترگمان]او در خدمت دیپلماتیک بسیار دور خواهد رفت
[ترجمه گوگل]او در سرویس دیپلماتیک دور خواهد ماند

11. The young man will go far .
[ترجمه ترگمان]جوان از اینجا دور خواهد شد
[ترجمه گوگل]مرد جوان دور خواهد ماند

12. Once he starts talking, he will go far afield from his original topic.
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به صحبت می کند، از موضوع اصلی دوری خواهد کرد
[ترجمه گوگل]وقتی صحبت می کند، او از موضوع اصلی خود دور می شود

13. The children don't go far from home.
[ترجمه ترگمان]بچه ها از خانه دور نمی روند
[ترجمه گوگل]بچه ها دور از خانه نیستند

14. This drink and food won't go far for ten people.
[ترجمه ترگمان]این نوشیدنی و غذا تا ده نفر دور نمی شه
[ترجمه گوگل]این نوشیدنی ها و مواد غذایی برای ده نفر زیاد نیست

پیشنهاد کاربران

to be very successful in the future

کامیابی در آینده

1 پیشرفت کردن، کامیاب شدن
2 پایستن، دوام داشتن/آوردن

پیش رفتن ، کار به جایی رسیدن
I never wanted it to go that far
هرگز نمیخواستم کار به اینجا برسه



به جایی رسیدن ( موفقیت )

go far:

1. be very successful; to be very successful in the future:
بسیار موفق بودن ( در آینده )

2. To last; to be adequate for what is needed.
کافی بودن برای

( پول ) قدرت خرید داشتن
ارزش داشتن
کاری از پیش بردن
( غذا آذوقه و غیره ) کافی بودن/ رسیدن
( شخص ) موفق بودن


آیندش روشنه ، به یه جایی میرسی


کلمات دیگر: