کلمه جو
صفحه اصلی

stump


معنی : خپله، ته سیگار، از پا درامده، بیخ و بن، کنده درخت، صدای افتادن چیز سنگین، کوتاهقد، ریشه، بریدن، قطع کردن، گیج کردن، دست پاچه شدن
معانی دیگر : هر چیز مانند بیخ درخت: ته دندان (که بقیه اش شکسته و افتاده است)، ته دم، بن دم (که بقیه اش را بریده اند)، بیخ، (عامیانه) گیج کردن، هاج و واج کردن، سر درگم کردن، با گام های سنگین راه رفتن، بیخ درخت (که پس از بریدن و بردن تنه در زمین باقی می ماند)، کنده، محل ارائه ی نطق های سیاسی، صدای پا (به ویژه اگر سنگین باشد)، گام سنگین، قدم پرصدا، (خودمانی -جمع) پاها، از بیخ بریدن، بن کن کردن، کنده یا بن درخت رااز زمین در آوردن، (امریکا) سفر کردن و هر جا نطق سیاسی یا انتخاباتی کردن، مبارزه ی سیار انتخاباتی کردن، رجوع شود به: stub، ریشه دندان، بی  وبن، سقوط باصدای سنگین، خسته وکوفته، سنگین افتادن

انگلیسی به فارسی

پاره شدن، بیخ و بن، ریشه، کنده درخت، از پا درامده، خپله، صدای افتادن چیز سنگین، کوتاهقد، ته سیگار، بریدن، قطع کردن، گیج کردن، دست پاچه شدن


کنده درخت، ریشه(دندان)، ته سیگار، بیخ وبن،صدای افتادن چیزسنگین، سقوط باصدای سنگین، خپله،کوتاه قد، خسته وکوفته، از پا درآمده، بریدن، قطع کردن، سنگین افتادن، گیج کردن، دست پاچه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a base of a tree that is left standing after the tree has been cut down.

- After the loggers came through, only stumps of the trees were left.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه چوب برها تمام شد، فقط کنده درخت باقی مانده بود
[ترجمه گوگل] پس از ورود به سیستم، تنها سمبل درختان باقی مانده است

(2) تعریف: a part remaining after the rest has been broken, cut off, or consumed; stub.
مترادف: butt, stub
مشابه: end, remainder, remnant

- He came back from the war with a stump of an arm.
[ترجمه ترگمان] از جنگ با یک دست یک دست از جنگ برگشت
[ترجمه گوگل] او از یک جنگ با یک پاره بازوی برگشت
- He put out the stump of his cigar in the ashtray.
[ترجمه رنا پردیس] او سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد.
[ترجمه پارسا] او ته سیگار خود را در زیر سیگار ی خاموش نمود
[ترجمه ترگمان] سیگارش را در زیر سیگاری درآورد
[ترجمه گوگل] او صدای سیگار را در زیر پاشنه پا گذاشت

(3) تعریف: the sound made by, or as though by, a wooden leg hitting the floor; heavy footstep.
مشابه: clump, clunk, plod, thud, thump, tramp, tread

- We could hear the loud stumps through the floor.
[ترجمه ترگمان] می توانستیم کنده های بلند را از کف اتاق بشنویم
[ترجمه گوگل] ما می توانستیم صدای بلند را از کف بشنویم

(4) تعریف: a figurative platform for political speeches.
مشابه: hustings, platform, pulpit, soapbox

- The candidates are on the stump from now until election day.
[ترجمه ترگمان] نامزدها اکنون از زمان انتخابات تا روز انتخابات در حال راه رفتن هستند
[ترجمه گوگل] کاندیداها از حالا تا روز انتخابات رنج می برند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stumps, stumping, stumped
(1) تعریف: to baffle or cause to be at a loss.
مترادف: baffle, puzzle
مشابه: bewilder, confound, mystify, nonplus, perplex, stick, stymie

- The question about foreign policy momentarily stumped the candidate.
[ترجمه ترگمان] سوال در مورد سیاست خارجی به طور موقت کاندیدای مورد نظر شد
[ترجمه گوگل] سؤال در مورد سیاست خارجی به طور موقت، نامزدی را رد کرد

(2) تعریف: to cut down or wear out to a stump.
مشابه: hew, truncate

(3) تعریف: to remove tree stumps from.

(4) تعریف: to make campaign speeches in (a district or other political area).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stumper (n.)
(1) تعریف: to walk with a heavy gait or a wooden leg.
مترادف: clomp, clump, thump
مشابه: barnstorm, campaign, lumber, plod, trudge, whistle-stop

(2) تعریف: to make political speeches during a campaign.

• section of a tree trunk remaining in the ground after the tree has fallen or been cut down; artificial leg; heavy footstep; remaining part (of a limb, tooth etc.); figurative platform for political speeches; (slang) short fat person
cut down to a stump, truncate; remove tree stumps; challenge, dare; perplex, confound; make a political campaign speech; stub, strike the end of something against a hard surface
a stump is a small part of something that remains when the rest of it has been broken off or removed.
in cricket, the stumps are the three upright wooden sticks that form the wicket.
if a question or problem stumps you, you cannot think of a solution to it.
if you stump somewhere, you walk there angrily with heavy steps.
if politicians are on the stump, they are campaigning for an election; used in american english.
if politicians stump for a candidate during an election campaign, they travel around making speeches in support of him or her as part of the campaign; used in american english.
if you stump up a sum of money, you pay the money that is required for something, often reluctantly; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کنده

مترادف و متضاد

خپله (اسم)
half-pint, punch, butterball, shorty, dumpling, runt, podge, pudge, snippet, roly-poly, stump

ته سیگار (اسم)
stub, snip, stump

از پا درامده (اسم)
stump

بیخ و بن (اسم)
stump

کنده درخت (اسم)
trunk, stump

صدای افتادن چیز سنگین (اسم)
stump

کوتاه قد (اسم)
stump

ریشه (اسم)
base, stub, germ, ammonium, root, stem, radical, pedigree, background, genesis, theme, germination, stump

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

دستپاچه شدن (فعل)
stump

end piece


Synonyms: butt, end, projection, stub, tail end, tip


confuse, bewilder


Synonyms: baffle, bring up short, confound, dumbfound, foil, mystify, nonplus, outwit, perplex, puzzle, stagger, stick, stop, stymie


Antonyms: explain, explicate, help


walk with deliberation


Synonyms: barge, clomp, clump, galumph, lumber, plod, stamp, stomp, stumble, trudge


جملات نمونه

1. the stump of a pencil
ته مداد (که بقیه اش تراشیده شده است)

2. up a stump
(عامیانه) گیج،هاج وواج،دستپاچه

3. a wormed tree stump
تنه ی کرم زده ی درخت

4. It can be cheaper to stump up for a new washing machine than to get your old one repaired.
[ترجمه ترگمان]این کار می تواند برای یک ماشین لباس شویی جدید برای یک ماشین لباس شویی جدید ارزان تر باشد تا اینکه یک ماشین قدیمی تعمیر شود
[ترجمه گوگل]برای ماشین لباسشویی جدید می تواند ارزان تر باشد تا از تعمیرات قدیمی شما جلوگیری شود

5. There was only a stump of the candle left.
[ترجمه ترگمان]فقط یک تنه شمع باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]تنها یک عدد شمع از سمت چپ وجود داشت

6. He used the stump as a table.
[ترجمه ترگمان]از تنه درخت به عنوان میز استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از پشم به عنوان یک میز استفاده کرد

7. Now then, you stump up for me.
[ترجمه ترگمان] حالا نوبت منه که گیر بیوفتی
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، شما برای من پشیمانی

8. Customers do not have to stump up any cash for at least four weeks.
[ترجمه ترگمان]مشتریان حداقل چهار هفته پول نقد ندارند
[ترجمه گوگل]مشتریان مجبور نیستند تا حداکثر چهار هفته پول نقد را بفروشند

9. Who is going to stump up the extra money?
[ترجمه ترگمان]کی میخواد پول بیشتری گیر بیاره؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می خواهد پول اضافی را خراب کند؟

10. The senator gave his standard stump speech.
[ترجمه ترگمان]سناتور سخنرانی کوتاه stump رو انجام داد
[ترجمه گوگل]سناتور سخنرانی استاندارد خود را مطرح کرد

11. The presidential candidates are on the stump today.
[ترجمه ترگمان]نامزدهای ریاست جمهوری امروز در حال کار کردن هستند
[ترجمه گوگل]کاندیداهای ریاست جمهوری در حال حاضر در حال کوبیدن هستند

12. I'm always being asked to stump up for school outings.
[ترجمه ترگمان]من همیشه از او خواهش می کنم که برای تفریح و تفریح به مدرسه برود
[ترجمه گوگل]من همیشه خواسته می شود که برای خروج از مدرسه به سر برود

13. The tramp produced a stump of candle from his deep pockets.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد شمع را از جیب deep بیرون آورد
[ترجمه گوگل]ولنتاین یک جفت شمع از جیب های عمیقش تولید کرد

14. The boys used an old tree stump as a target.
[ترجمه ترگمان]بچه ها از یه تنه درخت قدیمی به عنوان هدف استفاده کردن
[ترجمه گوگل]پسران از چوب قدیمی چوب به عنوان یک هدف استفاده می کردند

15. Can you stump up with conclusive evidence?
[ترجمه ترگمان]میتونی با مدارک قاطع گیر بیاری؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید با شواهد قانع کننده ای رو به رو شوید؟

the stump of a pencil

ته مداد (که بقیه‌اش تراشیده شده است)


This problem has had me stumped for years.

این مسئله سال‌هاست که مرا سردرگم کرده است.


Soldiers wearing black boots stumped the street.

سربازانی که پوتین‌های سیاه پوشیده بودند در خیابان با گام‌های سنگین راه می‌رفتند.


اصطلاحات

up a stump

(عامیانه) گیج، هاج‌وواج، دستپاچه


پیشنهاد کاربران

خسته یا از پا در آمده

درخت بریده

Confuse

Stumped
از دادن جواب عاجز شدن


ته سیگار

بیخ درخت

گیج کردن
دستپاچه کردن
مستاصل کردن
خسته و درمانده کردن

تنه بریده شده ی درختی که هنوز در زمین هست ^_^

دامپزشکی و علوم دامی
باقی مانده یک عضو بعد از جراحی

stump ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: کُنده
تعریف: پایین ترین قسمت تنه که پس از قطع درخت بر روی زمین باقی می ماند

کاربرد فعلی : Trump was stumping
سفر برای ملاقات و سخنرانی به قصد جلب اعتماد و رای مردم ( سیاسی )


کلمات دیگر: