1. to intrude upon another's privacy
مخل خلوت دیگری شدن
2. i don't want to intrude on your family
نمی خواهم مزاحم خانواده ی شما بشوم.
3. I don't wish to intrude, but could I talk to you for a moment?
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم مزاحم شما شوم، اما می توانم یک لحظه با شما صحبت کنم؟
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به نفوذ، اما می توانم برای یک لحظه با شما صحبت کنم؟
4. He had no wish to intrude on their privacy.
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست به حریم خصوصی آن ها وارد شود
[ترجمه گوگل]او تمایل به دخالت در حریم خصوصی او نداشت
5. Newspaper editors are being urged not to intrude on/into the grief of the families of missing servicemen.
[ترجمه ترگمان]از سردبیران روزنامه ها خواسته می شود که وارد اندوه خانواده های سربازان گم شده شوند
[ترجمه گوگل]از روزنامه نگاران بخواهید که در مورد غم و اندوه خانواده های از دست رفته نیروهای نظامی دخالت نکنند
6. Employers should not intrude into the private lives of their employees.
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان نباید وارد زندگی خصوصی کارمندان خود شوند
[ترجمه گوگل]کارفرمایان نباید به زندگی خصوصی کارکنان خود تجاوز کنند
7. I'm sorry to intrude on you like this.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که مزاحم شما شدم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که شما را دوست دارم
8. Newspapers should not intrude on people's private grief.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها نباید در اندوه خصوصی مردم دخالت کنند
[ترجمه گوگل]روزنامه ها نباید بر غم و اندوه خصوصی مردم غلبه کنند
9. Don't intrude in a family dispute.
[ترجمه ترگمان]در یک مشاجره خانوادگی دخالت نکن
[ترجمه گوگل]در یک اختلاف خانوادگی نفوذ نکنید
10. I have no right to intrude on their lives.
[ترجمه ترگمان]من حق ندارم به زندگی آن ها وارد شوم
[ترجمه گوگل]من حق ندارم در زندگی خود نفوذ کنم
11. Sorry, I didn't mean to intrude. I didn't realize you were on the phone.
[ترجمه ترگمان]متاسفم، قصد مزاحمت نداشتم متوجه نشدم که پشت تلفن هستید
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، منظورم این نبود من متوجه نشدم شما در تلفن بودید
12. Gas stations and fast food places intrude on the city's sense of history.
[ترجمه ترگمان]جایگاه های سوخت گیری و محل های غذای سریع، در حس تاریخ شهر وارد می شوند
[ترجمه گوگل]ایستگاه های سوخت و مکانهای سریع غذا بر تاریخ حس شهر نفوذ می کنند
13. Companies should not have the right to intrude into employees' personal lives by giving them psychological tests.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها نباید حق دخالت در زندگی شخصی کارکنان را با دادن آزمون های روانشناسی به آن ها داشته باشند
[ترجمه گوگل]شرکت ها نباید از طریق تست روانشناختی خود به زندگی شخصی کارکنان وارد شوند
14. I am not going to intrude like the voice of doom, commenting on her choices, her motives, her failings.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم مثل صدای سرنوشت شوم، درباره انتخاب های او، انگیزه های او، خطاهای او
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم مانند صدای عذاب نفوذ کنم، اظهار نظر در مورد گزینه های او، انگیزه های او، و مشکلاتش
15. The need for ubiquitous intelligence capabilities might intrude on civil liberties.
[ترجمه ترگمان]نیاز به قابلیت های اطلاعاتی در همه جا حاضر ممکن است بر آزادی های مدنی وارد شود
[ترجمه گوگل]نیاز به توانایی های همه جانبه اطلاعات می تواند بر آزادی های مدنی نفوذ کند