کلمه جو
صفحه اصلی

phoney


معنی : حقه باز، غیر موثق، غلط، نا درست، ساختگی
معانی دیگر : (عامیانه) رجوع شود به: phony، phony نادرست

انگلیسی به فارسی

( phony ) نادرست، غیر موثق، غلط، حقه باز، ساختگی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: phonier, phoniest
• : تعریف: variant of phony.

• something fake, counterfeit object
something that is phoney is false; an informal word.
someone who is phoney is insincere or pretentious; an informalword. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. i suddenly realized what a phoney he is.

مترادف و متضاد

حقه باز (اسم)
snide, conjurer, slicker, phony, phoney, trickster

غیر موثق (صفت)
phony, phoney

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

جملات نمونه

1. He'd telephoned with some phoney excuse she didn't believe for a minute.
[ترجمه ترگمان]او با چند کلمه غیر قانونی تلفن زده بود که برای یک لحظه باور نکرد
[ترجمه گوگل]او با برخی از بهانه ای که به مدت یک دقیقه اعتقاد نداشت، تلفن کرد

2. There's something very phoney about him.
[ترجمه ترگمان]یه چیز خیلی واضح در مورد اون وجود داره
[ترجمه گوگل]چیزی در مورد او بسیار عجیب است

3. All salespeople seem to have the same phoney smile.
[ترجمه ترگمان]همه فروشندگان، همان لبخند phoney را دارند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد همه فروشندگان یک لبخند مشابه دارند

4. The kids all put on a phoney American accent.
[ترجمه ترگمان] همه بچه ها لهجه آمریکایی phoney داشتن
[ترجمه گوگل]بچه ها همه لهجه آمریکایی دارند

5. He looks totally phoney to me.
[ترجمه ترگمان]به نظر من که کاملا غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]او کاملا به من نگاه می کند

6. She spoke with a phoney Russian accent.
[ترجمه ترگمان]با لهجه phoney روسی حرف می زد
[ترجمه گوگل]او با لهجه فانی روسی صحبت کرد

7. He gave the police a phoney address.
[ترجمه ترگمان]او یک آدرس phoney به پلیس داد
[ترجمه گوگل]او به پلیس یک آدرس جنجالی داد

8. He took off the phoney glasses and tweed hat and threw them to one side.
[ترجمه ترگمان]عینک phoney و کلاه tweed را برداشت و به یک طرف انداخت
[ترجمه گوگل]او عینک های نجیب زاده و کلاه تیوید را برداشت و آنها را به طرفین انداخت

9. Leavitt's bombastic, trivial films were completely phoney.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فیلم های بی اهمیت و بی اهمیت به طور کامل مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]فیلم های بمب گذاری شده ی Leavitt، فیلم های بی اهمیت، کاملا جنجالی بودند

10. Is that part of the disgraceful, phoney citizens charter?
[ترجمه ترگمان]این جزوی از the، phoney؟
[ترجمه گوگل]آیا بخشی از مقررات شهروندی ناخوشایندی است؟

11. He's a complete phoney!
[ترجمه ترگمان]کاملا غیر قانونی است!
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر کامل است!

12. It irritates me when people give me phoney information.
[ترجمه ترگمان]عصبانی کننده است وقتی که مردم اطلاعات phoney به من می دهند
[ترجمه گوگل]وقتی مردم به من اطلاعات غلط میدهند، من را تحریک میکند

13. There is the negative peace of a phoney war or a balance of power, which is not peace at all.
[ترجمه ترگمان]آرامش منفی جنگ phoney یا توازن قدرت وجود دارد که اصلا صلح نیست
[ترجمه گوگل]صلح منفی یک جنگ غیرمنتظره یا تعادل قدرت وجود دارد که صلح نیست

14. This diamond is a phoney.
[ترجمه ترگمان]این الماس a
[ترجمه گوگل]این الماس یک جادوگر است

پیشنهاد کاربران

A person who is not honest or sincere

حقه باز، دو رو

جعلی، غیر واقعی


کلمات دیگر: