کلمه جو
صفحه اصلی

moderately


معنی : ملایم
معانی دیگر : بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه

انگلیسی به فارسی

بطور میانه،بااعتدال،با مدارا،معتدلانه


نسبتا، ملایم


انگلیسی به انگلیسی

• mildly, deliberatively, in a temperate manner; not excessively, in a manner that is not extreme; reasonably
moderately means to a medium degree.

مترادف و متضاد

ملایم (قید)
gently, softly, moderately, mildly, leniently, meekly, lentamente, peacefully, quietly

to a degree, to some extent


Synonyms: a little, averagely, enough, fairly, gently, in moderation, in reason, kind of, more or less, more than not, not exactly, passably, pretty, quite, quite a bit, rather, reasonably, slightly, some, something, somewhat, sort of, so-so, temperately, tolerable, tolerably, tolerantly, within limits, within reason


Antonyms: immoderately, unlimitedly


جملات نمونه

1. Bake in a moderately hot oven.
[ترجمه ترگمان] یه اجاق داغ و نسبتا گرم
[ترجمه گوگل]پخت در یک اجاق گاز متوسط

2. He did moderately well in the exams.
[ترجمه ترگمان]او در امتحان نسبتا خوب عمل کرد
[ترجمه گوگل]او در امتحان ها نسبتا خوب بود

3. She only did moderately well in the exam.
[ترجمه ترگمان]او فقط در امتحان نسبتا خوب عمل کرد
[ترجمه گوگل]او فقط در امتحان بسیار خوب عمل کرد

4. Cook in a moderately hot oven.
[ترجمه ترگمان]در یک فر نسبتا داغ بپزید
[ترجمه گوگل]پختن در یک اجاق گاز متوسط

5. I don't smoke and I drink only moderately.
[ترجمه ترگمان]من سیگار نمی کشم و فقط تا حدودی می خورم
[ترجمه گوگل]من سیگار نمی کشم و من فقط متوسط ​​می نوشم

6. There's very little moderately priced housing in this area.
[ترجمه ترگمان]در این منطقه مسکن نسبتا کمی با قیمت متوسط وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این منطقه مسکن بسیار ارزان قیمت وجود دارد

7. The company remains moderately profitable, but it is not making as much money as it should.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به طور متوسط سود آور است، اما به اندازه کافی پول در دست ندارد
[ترجمه گوگل]این شرکت همچنان نسبتا سودآور باقی می ماند، اما به اندازه ی پول لازم نیست

8. Being even moderately overweight increases your risk of developing high blood pressure.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر به طور متوسط اضافه وزن داشته باشید، ریسک گسترش فشار خون بالا را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]داشتن حتی متوسط ​​اضافه وزن باعث افزایش خطر ابتلا به فشار خون بالا می شود

9. It's a moderately entertaining film but it's certainly not a must-see.
[ترجمه ترگمان]این یک فیلم سرگرم کننده و سرگرم کننده است، اما مسلما نباید آن را دید
[ترجمه گوگل]این یک فیلم متوسط ​​سرگرم کننده است اما مطمئنا نباید آن را مشاهده کنید

10. Share prices on the Tokyo Exchange declined moderately.
[ترجمه ترگمان]قیمت های سهام در بورس توکیو به طور متوسط کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]قیمت سهام در بورس توکیو به میزان قابل توجهی کاهش یافته است

11. The company makes and retails moderately priced sportswear.
[ترجمه ترگمان]شرکت تولید پوشاک ورزشی متوسط و متوسط را می سازد
[ترجمه گوگل]این شرکت پوشاک ورزشی متوسط ​​و ارزان را تولید می کند

12. Both hotels are moderately priced.
[ترجمه ترگمان]هر دو هتل نسبتا ارزان هستند
[ترجمه گوگل]هر دو هتل ها نسبتا ارزان قیمت هستند

13. The whole leaf blade is moderately curved with curled margins.
[ترجمه ترگمان]کل تیغه برگ به طور متوسط با حاشیه های دور شده انحنا پیدا می کند
[ترجمه گوگل]تمام تیغه برگ منحنی با حاشیه پیچ خورده منحنی است

14. He only drinks moderately.
[ترجمه ترگمان] اون فقط moderately میخوره
[ترجمه گوگل]او فقط نوشیدنی متوسط ​​دارد

15. Both these events were moderately successful.
[ترجمه ترگمان]هر دوی این رویدادها نسبتا موفقیت آمیز بودند
[ترجمه گوگل]هر دو این رویدادها نسبتا موفق بودند

پیشنهاد کاربران

نسبتا

1. نسبتا
2. با اعتدال
3. moderately priced قیمت متعادل

نسبتا ملایم
moderately healthy نسبتا سالم

در مکالمه و جواب مکالمه
بدک نیستم

تا اندازه ای


کلمات دیگر: