1. to go astray
گمراه شدن
2. to lead astray
گمراه کردن
3. bad friends led her astray
دوستان بد او را گمراه کردند.
4. ali's bad cronies led him astray
دوستان ناباب،علی را از راه به در کردند.
5. Some of his most important materials have gone astray.
[ترجمه ترگمان]برخی از مهم ترین مواد او به بیراهه رفته اند
[ترجمه گوگل]برخی از مهمترین مواد او گمراه شده اند
6. Better to ask the way than go astray.
[ترجمه ترگمان]بهتر است از راه گم کردن راه بروی
[ترجمه گوگل]بهتر از راه گمراه کردن از گمراه کردن
7. The misleading sign led me astray.
[ترجمه ترگمان]نشانه گمراه کننده من مرا گمراه کرد
[ترجمه گوگل]علامت گمراهی من را گمراه کرد
8. Several letters went astray or were not delivered.
[ترجمه ترگمان]چند نامه به راه افتاد و یا تحویل داده نشد
[ترجمه گوگل]چندین نامه گمراه شدند یا تحویل نشدند
9. Don't worry, I won't lead you astray.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، من تو رو گمراه نمی کنم
[ترجمه گوگل]نگران نباش، من شما را گم نخواهم کرد
10. The letter had gone astray in the post.
[ترجمه ترگمان]نامه در پست گم شده بود
[ترجمه گوگل]نامه در پست گم شد
11. He had been led astray by undesirable friends.
[ترجمه ترگمان]دوستان ناباب او را گمراه کرده بودند
[ترجمه گوگل]او توسط دوستان نامطلوب گمراه شده بود
12. He was a weak man, led astray by ambition.
[ترجمه ترگمان]او یک مرد ضعیف بود و جاه طلبی را گمراه کرده بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد ضعیف بود، با جاه طلبی گمراه شد
13. Many girls living alone in the city, go astray for lack of parental control.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دخترانی که تنها در شهر زندگی می کنند، به خاطر فقدان کنترل والدین گمراه می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دختران تنها در شهر زندگی می کنند، به خاطر عدم کنترل والدین گمراه می شوند
14. Two kids went astray and never returned again.
[ترجمه ترگمان]دو بچه گمراه شدند و دیگر برنگشت
[ترجمه گوگل]دو بچه گمشده و هرگز دوباره برگشتن
15. I was led astray by an out-of-date map.
[ترجمه ترگمان]من توسط یه نقشه خارج از تاریخ گمراه شده بودم
[ترجمه گوگل]من یک نقشه قدیمی از دست داده بودم