کلمه جو
صفحه اصلی

granny


معنی : مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد
معانی دیگر : grannie مادر بزرگ

انگلیسی به فارسی

( grannie ) مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد


مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: grannies
(1) تعریف: (informal) the female parent of one's parent; grandmother.

(2) تعریف: any elderly woman.

(3) تعریف: any person who is excessively fussy.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or resembling a grandmother.

(2) تعریف: characteristic of or suited to a grandmother.

- a granny dress
[ترجمه ترگمان] یه لباس بزرگ …
[ترجمه گوگل] لباس مادربزرگ

• grandmother (informal)
your granny is your grandmother; an informal word.

مترادف و متضاد

مادر بزرگ (اسم)
beldam, beldame, granny, grandmother, grandma, grandam, grannie

ننه جان (اسم)
granny, grannie

پیر زن یا پیر مرد (اسم)
granny, grannie

جملات نمونه

1. granny glasses
عینک مدل قدیمی

2. granny nightgown
لباس خواب پیر زنانه

3. It's a present to us all from Granny.
[ترجمه ترگمان]این یک هدیه است که همه را از مادربزرگ گرفته
[ترجمه گوگل]این یک هدیه برای همه ما از مادربزرگ است

4. Granny was astounded and a little piqued, I think, because it had all been arranged without her knowledge.
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ مات و متحیر بود و کمی دلخور شده بود، چون همه چیز بدون اطلاع او مرتب شده بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم مادربزرگ شگفت زده شده بود و کمی پراکنده بود، چون همه چیز بدون دانش او تنظیم شده بود

5. Granny has clear impressions of her childhood.
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ خاطرات دوران کودکی او را روشن کرده است
[ترجمه گوگل]مادربزرگ دارای تصورات روشن از دوران کودکی است

6. The children were all ears when Granny told them stories.
[ترجمه ترگمان]وقتی Granny برایشان تعریف کرد بچه ها سراپا گوش بودند
[ترجمه گوگل]وقتی مادربزرگ به آنها داستان می گفت بچه ها همه گوش ها بودند

7. Granny says if she stands for a long time her ankles hurt.
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ می گوید اگر برای مدتی طولانی بایستد، پاهایش درد می کند
[ترجمه گوگل]مادربزرگ می گوید اگر او مدتها طول بکشد، مچ پا او صدمه دیده است

8. Come on, treasure, let's go and see Granny.
[ترجمه ترگمان]زود باش، گنج، برویم و مادربزرگ را ببینیم
[ترجمه گوگل]بیا، گنج، بیا برویم و مادربزرگ را ببینیم

9. Granny smiled an affable smile.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ لبخند ملیحی زد و گفت:
[ترجمه گوگل]ننه جان لبخند محبت آمیز لبخند زد

10. Basking on the balcony, Granny can still keep an eye on the children.
[ترجمه ترگمان]Basking در بالکن، Granny هنوز می تواند مراقب کودکان باشد
[ترجمه گوگل]مادر بزرگ هنوز می تواند روی کودکان نگاه کند

11. Josie is the spitting image of her granny at the same age.
[ترجمه ترگمان]جوزی مثل مادر بزرگش در یک سن داره
[ترجمه گوگل]Josie تصویر اسپوت از مادر بزرگ او در همان سن است

12. The medical orderly helped the granny into the consulting room.
[ترجمه ترگمان]مستخدم پزشکی به مادر بزرگ کمک کرد تا وارد اتاق مشاوره شود
[ترجمه گوگل]به طور منظم، مادربزرگ به اتاق مشاوره کمک کرد

13. Have you had any word from granny?
[ترجمه ترگمان]از مامان بزرگ خبری داشتی؟
[ترجمه گوگل]آیا کلمه ای از مادر بزرگ دارید؟

14. He hands the old granny upstairs and downstairs every day.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ قدیمی رو به طبقه بالا و پایین میبره
[ترجمه گوگل]او مادربزرگ را در طبقه بالا و پایین هر روز در دست می گیرد

15. It would please Granny no end if you wrote to her occasionally.
[ترجمه ترگمان]اگر گهگاه به او نامه می نوشتی، حتما مامان بزرگ می شد
[ترجمه گوگل]اگر به او گاه گاهی نوشتید، به مادربزرگ اجازه نخواهید داد

پیشنهاد کاربران

پدربزرگ. مادربزرگ. پیرزن . پیرمرد

مامانی - مامان بزرگ

مادر بزرگ
مادر پیر
پدر بزرگ
نن جون
مامانی
پیرزن
پیرمرد

استایل و لباسای مربوط به خانمای ساخورده
Granny shoes

یه معنی که برای خونه استفاده میشه مثل: granny flat
در اینجا granny =neat


کلمات دیگر: