بر روی بروید
on the go
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• very busy; in motion, in action, constantly moving
جملات نمونه
1. I've been on the go ever since eight o'clock this morning.
[ترجمه سعادت] امروز صبح از ساعت 8 صبح تا به حال مشغول بودم ( خیلی مشغله داشته ام )
[ترجمه ترگمان]از ساعت هشت صبح تا حالا از ساعت هشت به اینجا آمده ام[ترجمه گوگل]من از ساعت هشت صبح تا به حال در حال حرکت بودم
2. I've been on the go all day.
[ترجمه امیرعلی] من تمام روز رادر حال کار کردن بودم
[ترجمه Roja Aryani] کل روز سرم شلوغ بود
[ترجمه ترگمان]تمام روز را مشغول کار بودم[ترجمه گوگل]من تمام روز در حال حرکت بودم
3. He has at least two other projects on the go .
[ترجمه Roja Aryani] حداقل دو پروژه در حال اجرا دارد
[ترجمه ترگمان]او حداقل دو پروژه دیگر در این سفر دارد[ترجمه گوگل]او حداقل دو پروژه دیگر در حال حرکت دارد
4. Do you like to have many projects on the go at any one time?
[ترجمه ترگمان]آیا دوست دارید در هر زمانی پروژه های زیادی داشته باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید پروژه های زیادی در هر زمان داشته باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید پروژه های زیادی در هر زمان داشته باشید؟
5. Children are always on the go.
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه در راه هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه در حال حرکت هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه در حال حرکت هستند
6. I've been on the go all day and I'm really tired.
[ترجمه ترگمان]من تمام روز رو تو کار بودم و واقعا خسته ام
[ترجمه گوگل]من در تمام طول روز بوده ام و واقعا خسته ام
[ترجمه گوگل]من در تمام طول روز بوده ام و واقعا خسته ام
7. I've been on the go from dawn to dusk.
[ترجمه ترگمان]من از سپیده دم تا غروب آفتاب رفتم
[ترجمه گوگل]من از دوران غروب تا غروب خفته ام
[ترجمه گوگل]من از دوران غروب تا غروب خفته ام
8. Having four children keeps her on the go.
[ترجمه ترگمان]داشتن چهار بچه او را در راه نگه می دارد
[ترجمه گوگل]داشتن چهار فرزند او را در حال حرکت نگه می دارد
[ترجمه گوگل]داشتن چهار فرزند او را در حال حرکت نگه می دارد
9. It's all on the go in the office today.
[ترجمه ترگمان]امروز تو دفتر کار می کنم
[ترجمه گوگل]این همه در حال حاضر در دفتر امروز است
[ترجمه گوگل]این همه در حال حاضر در دفتر امروز است
10. I've been on the go all week.
[ترجمه ترگمان]تمام هفته رو سر کار بودم
[ترجمه گوگل]من تمام هفته سفر کرده ام
[ترجمه گوگل]من تمام هفته سفر کرده ام
11. Even with three top films on the go, Michelle is reluctant to talk about herself.
[ترجمه ترگمان]حتی با وجود سه فیلم برتر در این سفر، میشل نیز تمایلی به صحبت در مورد خود ندارد
[ترجمه گوگل]حتی با سه فیلم برتر در حال حرکت، میشل تمایلی به صحبت در مورد خود ندارد
[ترجمه گوگل]حتی با سه فیلم برتر در حال حرکت، میشل تمایلی به صحبت در مورد خود ندارد
12. She is constantly on the go, running around, pushing other kids, throwing toys.
[ترجمه ترگمان]او پیوسته در حال دویدن است، به اطراف می دود و بچه ها را هل می دهد و اسباب بازی ها را پرت می کند
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم در حال حرکت است، در حال اجرا است، هل دادن بچه های دیگر، پرتاب اسباب بازی
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم در حال حرکت است، در حال اجرا است، هل دادن بچه های دیگر، پرتاب اسباب بازی
13. Even interviews are often conducted on the go.
[ترجمه ترگمان]حتی مصاحبه ها نیز اغلب در مسیر انجام می شوند
[ترجمه گوگل]حتی مصاحبه ها اغلب بر روی بروید
[ترجمه گوگل]حتی مصاحبه ها اغلب بر روی بروید
14. I have three or four on the go at once.
[ترجمه ترگمان]من فقط سه تا چهار تا دارم
[ترجمه گوگل]من سه یا چهار بار در یک حرکت دارم
[ترجمه گوگل]من سه یا چهار بار در یک حرکت دارم
15. He was under tremendous pressure and on the go for more than 12 hours a day.
[ترجمه ترگمان]او تحت فشار فوق العاده بود و بیش از ۱۲ ساعت در روز طول کشید
[ترجمه گوگل]او تحت فشار عظیم بود و در حال حرکت بیش از 12 ساعت در روز بود
[ترجمه گوگل]او تحت فشار عظیم بود و در حال حرکت بیش از 12 ساعت در روز بود
پیشنهاد کاربران
علاوه بر معنی که پیش تر اشاره کردم، very busy ( خیلی مشغول ) هم معنی می دهد.
در لحظه
Eating on the go=on the travel
همیشه در حال حرکت - ( شخص ) بسیار شلوغ و فعال - حرکت یا فعالیت غیر ثابت - روند تولید
مخفف OTG ( کابل رابط بین گوشی هوشمند و وسایل دارای پورت USB مانند فلش مموری ) -
نوعی برنامه نقشه و جهت یابی
نوعی برنامه نقشه و جهت یابی
در راه
همراه ، هنگام جابجایی ، هنگام حرکت
همراه ، هنگام جابجایی ، هنگام حرکت
busy
با عجله کاری را انجام دادن.
Eating on the go
یعنی
با عجله و تند تند غذا خوردن
Eating on the go
یعنی
با عجله و تند تند غذا خوردن
در رفت و آمدم
اصطلاح است
اصطلاح است
منظور عجله داشتن است.
بعنوان مثال در اینجا: When we are on the go زمانیکه ما عجله داریم.
بعنوان مثال در اینجا: When we are on the go زمانیکه ما عجله داریم.
سر کسی شلوغ بودن، مشغول بودن، گرفتار کار یا امور زندگی بودن، عجله داشتن
در مفهوم: "وقت سر خاراندن نداشتن " being on the go all day
کل روز وقت سرخاروندن نداشتم ( پرمشغله بودن )
کل روز وقت سرخاروندن نداشتم ( پرمشغله بودن )
با شتاب غذا خوردن
سر پا
شلوغ
پرمشغله
شلوغ
پرمشغله
پا کار
If you have something "on the go", you have started it and are busy doing it.
I am on the go all the time
دنبال یک لقمه نونم
دنبال یک لقمه نونم
۱. سر کسی شلوغ بودن
I'm usually on the go all day long. I hate being on the go all the time.
۲. به طور دائم در حال حرکت بودن ، فعال بودن یا درحال کار بودن
I feel as if I need to always be on the go; life's too short to be idle!
۳. ترک کردن معمولا وقتی پیش بینی شده نباشه یا بعد از اتلاف وقت زیاد باشه
Look out, that toddler's on the go!
I'm usually on the go all day long. I hate being on the go all the time.
۲. به طور دائم در حال حرکت بودن ، فعال بودن یا درحال کار بودن
I feel as if I need to always be on the go; life's too short to be idle!
۳. ترک کردن معمولا وقتی پیش بینی شده نباشه یا بعد از اتلاف وقت زیاد باشه
Look out, that toddler's on the go!
به سرعت
در جریان بودن مثال: پروژه یا کاری که در جریان است، در تداوم است
فورا
1 - مدام در حرکت - پر جنب و جوش - پویا
2 - OTG ( کابل رابط گوشی و usb )
2 - OTG ( کابل رابط گوشی و usb )
پرمشغله
Busy
Busy
کلمات دیگر: