1. By being thrifty, Miss Benson managed to get along on her small income.
خانم "بنسون" با صرفه جویی موفق شد با در آمد کم خود، سر کند
2. A thrifty person knows that squandering money can lead to financial calamity.
یک شخص مقتصد می داند که اتلاف پول می تواند منجر به مصیبت مالی گردد
3. By thrifty use of their supplies, the shipwrecked sailors were able to survive for weeks.
دریانوردان بازمانده از کشتی غرق شده، با صرفه جویی در ذخایر غذایی خود توانستند تا چند هفته دوام بیاورند
4. a thrifty housewife
کدبانوی صرفه جو
5. Except for smoking and drinking, he is a thrifty man.
[ترجمه ترگمان]به غیر از سیگار کشیدن و نوشیدن، اون یه آدم خسیس هستش
[ترجمه گوگل]به استثنای سیگار کشیدن و نوشیدن، او مردی پر رونق است
6. Jackie sees the comedy in her millionaire husband's thrifty habits.
[ترجمه ترگمان]جکی آن کمدی را که در عادات thrifty شوهر her است می بیند
[ترجمه گوگل]جکی کمدی را در عادت های سرکش همسر میلیونر خود می بیند
7. My mother taught me to be thrifty.
[ترجمه آیلین] مادرم به من یاد داد که صرفه جو باشم
[ترجمه ترگمان]مادرم بهم یاد داد که چقدر خسیس باشم
[ترجمه گوگل]مادرم به من آموخت که به اندازه کافی پولدار باشد
8. He was brought up to be thrifty and never to get into debt.
[ترجمه ترگمان]او را بزرگ کرده بودند که مقتصدانه زندگی می کردند و هرگز مقروض نمی شدند
[ترجمه گوگل]او به ارمغان آورده بود تا بی خطر باشد و هرگز به بدهی نرسید
9. Critics fear that adhoc boards, neither accountable nor thrifty, will proliferate.
[ترجمه ترگمان]منتقدان نگران هستند که هیات های adhoc، نه پاسخگو باشند و نه عملگرا، تکثیر می شوند
[ترجمه گوگل]منتقدان می گویند که هیئت مدیره هیئت مدیره، نه پاسخگو و نه صرفه جویی خواهد شد
10. An enterprise economy rewards the industrious and thrifty.
[ترجمه ترگمان]یک اقتصاد سازمانی کارگران کوشا و صرفه جو را پاداش می دهد
[ترجمه گوگل]یک اقتصاد سازمانی به کارآفرینی و اقتصادی احترام می گذارد
11. Mrs Jones was a very thrifty woman who never wasted anything.
[ترجمه ترگمان]خانم جونز زنی خسیس بود که هیچ وقت چیزی هدر نمی داد
[ترجمه گوگل]خانم جونز یک زن بسیار پرطرفدار بود که هرگز چیزی را از دست ندهد
12. Thrifty Payless Inc., the largest drugstore chain in the West, operates 048 stores in 11 Western states.
[ترجمه ترگمان]شرکت Thrifty payless، بزرگ ترین فروشگاه زنجیره ای در غرب، فروشگاه های ۰۴۸ را در ۱۱ ایالت غربی اداره می کند
[ترجمه گوگل]Thrifty Payless Inc, بزرگترین فروشگاه دارویی در غرب، دارای 048 فروشگاه در 11 کشور غربی است
13. Thrifty, hardworking, unemotional, they tipped their hats to no one.
[ترجمه ترگمان]Thrifty، سخت کوش و عاری از احساسات، کلاه های خود را برای هیچ کس تکان می دادند
[ترجمه گوگل]آنها با صرفه جویی در کار، سخت کوش و بی تفاوتی، کلاه خود را به هیچکس نچشیده اند
14. He was a hardworking, frugal and thrifty man who was saving to buy a small cottage from his employer.
[ترجمه ترگمان]او مردی سخت کوش، مقتصدانه و به صرفه بود که در خریدن یک کلبه کوچک از کارفرمای خود صرفه جویی می کرد
[ترجمه گوگل]او یک مرد سختگیر، آرام و باهوش بود که برای خرید یک کلبه کوچک از کارفرمای خود صرفه جویی کرد
15. By being thrifty and shopping wisely you can feed an entire family on as little as $100 a week.
[ترجمه ترگمان]با خرج کردن و خرید عاقلانه، می توانید یک خانواده را به اندازه ۱۰۰ دلار در هفته تغذیه کنید
[ترجمه گوگل]با صرفه جوئی و خرید عاقلانه می توانید یک کل خانواده را به اندازه 100 دلار در هفته بگذرانید
16. She was awkward, and naive, and thrifty, and ill-read, and genteel.
[ترجمه ترگمان]او زشت بود، ساده و ساده و خسیس بود، و با ادب و ادب
[ترجمه گوگل]او بی دست و پا و ناخودآگاه و بی نقص و نادان و با شکوه بود
17. The thrifty genotype hypothesis and its implications for the study of complex disorders in man.
[ترجمه ترگمان]فرضیه ژنوتیپ مقرون به صرفه و مفاهیم آن برای مطالعه اختلالات پیچیده در انسان
[ترجمه گوگل]فرضیه ژنوتیپ پرطرفدار و پیامدهای آن برای مطالعه اختلالات پیچیده در انسان