(معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن، 1- به وضوح بیان کردن، تفهیم کردن 2- فهمیدن، درک کردن
get across
(معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن، 1- به وضوح بیان کردن، تفهیم کردن 2- فهمیدن، درک کردن
انگلیسی به فارسی
عبور کردن
تفهیم کردن، به وضوح بیان کردن
در سراسر
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to make understandable; make or become clear.
• مترادف: clarify, elucidate, explain, explicate, illuminate, show
• مشابه: communicate
• مترادف: clarify, elucidate, explain, explicate, illuminate, show
• مشابه: communicate
- He got his point across.
[ترجمه ترگمان] حرفش را تمام کرد
[ترجمه گوگل] او نقطه عطف خود را در میان گذاشت
[ترجمه گوگل] او نقطه عطف خود را در میان گذاشت
- The point finally got across.
[ترجمه ترگمان] عاقبت به پایان رسید
[ترجمه گوگل] نقطه در نهایت در سراسر
[ترجمه گوگل] نقطه در نهایت در سراسر
• go over, pass over, ford; be understood
make something understood; communicate something in a manner that is clear
make something understood; communicate something in a manner that is clear
مترادف و متضاد
communicate an idea
Synonyms: bring home, convey, get through to, impart, make clear, make understood, pass on, put over, transmit
Antonyms: miscommunicate
Cross; to move from one side (of something) to the other
جملات نمونه
1. It's so much safer to get across the road at the traffic lights.
[ترجمه فرشاد] عبور کردن از خیابان در محل چراغ های راهنمایی بسیار امن تر است.
[ترجمه ترگمان]خیلی امن تر است که از جاده عبور کنیم و از جاده عبور کنیم[ترجمه گوگل]این بسیار امن تر است که در جاده ها در چراغ های راهنمایی و رانندگی قرار بگیرد
2. It won't be easy, but we'll get across the river somehow.
[ترجمه ترگمان]خیلی اسون نیست، اما یه جوری از رودخونه رد میشیم
[ترجمه گوگل]این آسان نخواهد بود، اما ما به نحوی از روی رودخانه عبور خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]این آسان نخواهد بود، اما ما به نحوی از روی رودخانه عبور خواهیم کرد
3. The lights changed to red before I could get across.
[ترجمه ترگمان]قبل از انکه بتوانم از آن رد شوم، نورها به سرخی تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]چراغ ها قبل از اینکه من بتوانم از آن عبور کنم، به قرمز تغییر کرد
[ترجمه گوگل]چراغ ها قبل از اینکه من بتوانم از آن عبور کنم، به قرمز تغییر کرد
4. To get across town, you can take the shuttle from Times Square to Grand Central.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به شهر می توانید شاتل را از میدان تایمز به گرند سنترال ببرید
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به شهر، می توانید شاتل را از میدان تایمز به Grand Central بگیرید
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به شهر، می توانید شاتل را از میدان تایمز به Grand Central بگیرید
5. The bridge was destroyed, so we couldn't get across.
[ترجمه ترگمان]پل نابود شد، برای همین نتونستیم رد بشیم
[ترجمه گوگل]پل تخریب شد، بنابراین ما نمیتوانستیم از آن عبور کنیم
[ترجمه گوگل]پل تخریب شد، بنابراین ما نمیتوانستیم از آن عبور کنیم
6. No ambulances had as yet managed to get across the river.
[ترجمه ترگمان]هیچ ambulances هنوز نتوانسته بود از رودخانه عبور کند
[ترجمه گوگل]هیچ آمبولانس هنوز موفق به عبور از رودخانه نشد
[ترجمه گوگل]هیچ آمبولانس هنوز موفق به عبور از رودخانه نشد
7. Your meaning didn't really get across.
[ترجمه آنیسا] منظور شما به درستی بیان نشد
[ترجمه ترگمان]هدف شما واقعا از آن عبور نکرد[ترجمه گوگل]معنی شما واقعا در سراسر وجود ندارد
8. Your thesis wouldn't get across if you used too many technical terms in it.
[ترجمه موشین] پایان نامه شما در صورت استفاده بیش از اندازه اصطلاحات فنی در آن، فهمیده نمیشود.
[ترجمه ترگمان]اگر از واژه های فنی زیادی در این زمینه استفاده کردید، تز تان از آن دست نخواهد یافت[ترجمه گوگل]پایان نامه شما در صورت عدم استفاده از اصطلاحات فنی در آن زیاد نمی شود
9. Did your speech get across to the crowd?
[ترجمه نوشین] آیا سخنرانی شما برای جمعیت قابل فهم بود؟
[ترجمه ترگمان]سخنرانیت از میان جمعیت رد شد؟[ترجمه گوگل]آیا سخنرانی شما در مورد جمعیت بود؟
10. She made a running dive to get across the crevasse.
[ترجمه ترگمان]او برای عبور از شکاف در حال دویدن بود
[ترجمه گوگل]او یک غواصی را انجام داد تا بتواند در سراسر حفره نفوذ کند
[ترجمه گوگل]او یک غواصی را انجام داد تا بتواند در سراسر حفره نفوذ کند
11. He hurried down to help us get across the river.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت پایین آمد تا به ما کمک کند تا از رودخانه عبور کنیم
[ترجمه گوگل]او برای کمک به ما در سراسر رودخانه، عجله کرد
[ترجمه گوگل]او برای کمک به ما در سراسر رودخانه، عجله کرد
12. Take care not to get across the director,he could have you dismissed.
[ترجمه ترگمان]مواظب باش که اون کارگردان رو رد کنی، اون می تونه تو رو اخراج کنه
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که در سراسر مدیر کار نکنید، او می تواند شما را اخراج کند
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که در سراسر مدیر کار نکنید، او می تواند شما را اخراج کند
13. How are we going to get across the river?
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم از رودخونه رد بشیم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم از طریق رودخانه عبور کنیم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم از طریق رودخانه عبور کنیم؟
14. This is the message that we want to get across to the public.
[ترجمه ترگمان]این پیامی است که ما می خواهیم به مردم برسیم
[ترجمه گوگل]این پیامی است که ما میخواهیم به عموم مردم برسیم
[ترجمه گوگل]این پیامی است که ما میخواهیم به عموم مردم برسیم
15. The bridge was destroyed so we couldn't get across the river.
[ترجمه ترگمان]پل نابود شد و ما نتونستیم از رودخانه عبور کنیم
[ترجمه گوگل]پل نابود شد، بنابراین ما نمی توانستیم از رودخانه عبور کنیم
[ترجمه گوگل]پل نابود شد، بنابراین ما نمی توانستیم از رودخانه عبور کنیم
پیشنهاد کاربران
to manage to make someone understand or believe something
Understand
متوجه شدن
انتقال دادن منظور ( بطور موفق ) – ارتباط برقرار کردن ( بطور موفق )
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to succeed in communicating an idea or piece of information to someone, or to be communicated
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Merriam - Webster :
to become clear or convincing
to make clear or convincing
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
to make people understand something
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
to manage to make someone understand or believe something
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to succeed in communicating an idea or piece of information to someone, or to be communicated
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Merriam - Webster :
to become clear or convincing
to make clear or convincing
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
to make people understand something
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
to manage to make someone understand or believe something
فهماندن
The teacher got across the hard unit to students
The teacher got across the hard unit to students
رسوندن مفهوم
Oxford:
to be communicated or understood ; to succeed in communicating sth
Oxford:
to be communicated or understood ; to succeed in communicating sth
گذر کردن، عبور کردن
حالی کردن
شیر فهم کردن
شیر فهم کردن
Succeed in making sb understand sth
باعث عبور کسی شدن ( مثلا از مرز ) یا کمک به عبور کردن کسی کردن
دیکشنری کالینز:
to cross or cause or help to cross
دیکشنری کالینز:
to cross or cause or help to cross
با وضاحت موضوع را رساندن
رساندن پیام یا معنی یا مفهوم خاصی به کسی
عبورد کردن ، رد شدن ، گذر کردن
کلمات دیگر: