کلمه جو
صفحه اصلی

prosper


معنی : پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدن
معانی دیگر : رونق داشتن (یا گرفتن)، شکوفان شدن، بهروز شدن، موفق شدن (یا بودن)

انگلیسی به فارسی

کامکار شدن، رونق یافتن، موفق شدن، کامیاب شدن،پیشرفت کردن


رونق، رونق یافتن، موفق شدن، کامکار شدن، کامیاب شدن، پیشرفت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: prospers, prospering, prospered
• : تعریف: to succeed or have good luck, esp. financially or materially; thrive.
مترادف: flourish, thrive
متضاد: fail
مشابه: boom, burgeon, get ahead, grow, profit, succeed

• succeed; flourish, thrive
if people or businesses prosper, they are successful and do well financially.

مترادف و متضاد

پیشرفت کردن (فعل)
progress, improve, further, march, go forward, buck up, prosper, thrive

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

رونق یافتن (فعل)
prosper, thrive

کامکار شدن (فعل)
prosper

کامیاب شدن (فعل)
prosper, succeed, thrive

be fortunate; succeed


Synonyms: advance, arrive, augment, batten, bear, bear fruit, become rich, become wealthy, be enriched, benefit, bloom, blossom, catch on, do well, do wonders, fare well, fatten, feather nest, flourish, flower, gain, get on, get there, go places, go to town, grow rich, hit it big, hit the jackpot, increase, make a killing, make good, make it, make mark, make money, make out, multiply, produce, progress, rise, score, strike it rich, thrive, turn out well, yield


Antonyms: fail, lose


جملات نمونه

1. Ill-gotten gain [goods] never prosper.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت موفق نمیشیم
[ترجمه گوگل]بدست آوردن سود [کالاها] هرگز موفق نشد

2. May the gods prosper our city!
[ترجمه ترگمان]امیدوارم خدایان شهر ما رو سربلند کنند
[ترجمه گوگل]خدایان می توانند شهر ما را شاد کنند!

3. The high street banks continue to prosper.
[ترجمه ترگمان]بانک های بزرگ خیابان به پیشرفت ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]بانک های خیابانی همچنان به موفقیت ادامه می دهند

4. Ill-gotten goods never prosper.
[ترجمه ترگمان]من - هیچ وقت موفق نشدم
[ترجمه گوگل]کالاهایی که به دست آورده اید، هرگز موفق نخواهند شد

5. Cheats never prosper.
[ترجمه someone] متقلب ها هرگز موفق نمیشوند
[ترجمه ماک] با تقلب چیزی بدست نمی آید
[ترجمه محمد] آدم فریبنده هرگز موفق نمی شود
[ترجمه ترگمان]cheats هرگز موفق نخواهد شد
[ترجمه گوگل]تقلب هرگز موفق نشدم

6. Live long and prosper!
[ترجمه ترگمان]زنده و موفق باشی!
[ترجمه گوگل]زندگی طولانی و موفق

7. Highly motivated and highly skilled individuals will prosper in this environment.
[ترجمه ترگمان]افراد بسیار با انگیزه و بسیار ماهر در این محیط رشد خواهند کرد
[ترجمه گوگل]افراد با انگیزه و بسیار ماهر در این محیط موفق خواهند بود

8. Men prosper for a decade, and demons dare not draw near!
[ترجمه ترگمان]مردان برای یک دهه موفق می شوند و شیاطین جرات نمی کنند به آن نزدیک شوند!
[ترجمه گوگل]مردان برای یک دهه شادی می کنند و شیاطین جرات نزدیک شدن را ندارند!

9. Only the best operations will survive and prosper in the future for accident repair.
[ترجمه ترگمان]تنها بهترین عملیات جان سالم به در خواهد برد و در آینده برای تعمیر به دست خواهد آمد
[ترجمه گوگل]تنها بهترین عملیات در آینده برای بهبود حوادث ادامه خواهد یافت

10. Where great, wild creatures ranged, the vermin prosper.
[ترجمه ترگمان]جایی که موجودات وحشی و وحشی در آن جمع می شوند، حشرات موفق می شوند
[ترجمه گوگل]جایی که حیوانات بزرگ و وحشی در آن قرار دارند، ریزمغذی ها رونق می گیرند

11. In other words, capitalists must prosper if there is to be progress and landlords can not help reaping its fruits.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، اگر پیشرفت وجود داشته باشد، سرمایه داران باید پیشرفت کنند و landlords نمی توانند به درو کردن میوه ها کمک کنند
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، سرمایه گذاران باید پیشرفت کنند، اگر پیشرفت وجود داشته باشد و صاحبخانه نمی توانند از آن استفاده کنند

12. The hotels and restaurants failed to prosper.
[ترجمه ترگمان]هتل ها و رستوران ها نتوانستند موفق شوند
[ترجمه گوگل]هتل ها و رستوران ها موفق نشدند

13. We need to create a climate in which business can prosper.
[ترجمه ترگمان]ما باید محیطی ایجاد کنیم که در آن کسب وکار می تواند پیشرفت کند
[ترجمه گوگل]ما باید محیطی ایجاد کنیم که در آن کسب و کار بتواند موفق شود

14. With her at the wheel, the company began to prosper.
[ترجمه ترگمان]همراه او به فرمان، شرکت به موفقیت رسید
[ترجمه گوگل]با چرخش، شرکت شروع به رشد کرد

15. With the advent of the new chairman, the company began to prosper.
[ترجمه ترگمان]با ظهور رئیس جدید، این شرکت شروع به پیشرفت کرد
[ترجمه گوگل]با ظهور رئیس جدید، این شرکت شروع به رشد کرد

When factories prosper, the whole country benefits.

وقتی کارخانه‌ها رونق داشته باشند، همه‌ی کشور بهره‌مند می‌شود.


One brother worked hard and prospered and the other starved.

یک برادر سخت کار کرد و موفق شد و دیگری گرسنگی خورد.


Iran is prospering rapidly.

ایران به‌سرعت رو به رونق است.


پیشنهاد کاربران

شکوفایی

پولدار شدن

در آمدی خوبی کسب کردن

در آمد خوبی کسب کردن

رونق مالی - جهش مالی - پیشرفت مالی

رستگار شدن

رشد کردن، نمو کردن

آسایش یافتن، آرامش پیدا کردن ( درونی ) - قوی تر شدن، افزایش یافتن

Howard Hughes owned numerous businesses and most of them prospered.
هووارد هائز صاحب کسب و کار های بی شماری بود و بیشتر انها موفق شدند.

A nomen prosper


کلمات دیگر: