کلمه جو
صفحه اصلی

errand


معنی : ماموریت، فرمان، ارجاع، پیغام
معانی دیگر : (رفتن به منظور انجام کار یا رساندن پیام به ویژه به نمایندگی از سوی شخص دیگر) ماموریت، گماردگی، پادویی، پاکاری، دستوربری، کار انجامی، کار محوله، (قدیمی) پیام شفاهی، پیغام بری، پیغام رسانی

انگلیسی به فارسی

ماموریت، فرمان، پیغام، ارجاع


پیغام، مأموریت، فرمان، پیغام‌بری، پیغام رسانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a quick journey or side trip taken to fulfill a particular purpose.
مترادف: run
مشابه: trip

- He went on errands to the bank, the post office, and the grocery store.
[ترجمه ترگمان] او به سمت بانک رفت، اداره پست و مغازه خواروبار فروشی
[ترجمه گوگل] او به اداره امور بانکی، اداره پست و فروشگاه مواد غذایی رفت

(2) تعریف: the purpose for which such a short journey is performed, often on behalf of another person.
مترادف: mission
مشابه: assignment, charge, chore, duty, job, task, undertaking

- His errand was to deliver a message.
[ترجمه ترگمان] ماموریت او این بود که پیامی را به او برساند
[ترجمه گوگل] فرمان او این بود که پیامی بفرستد

• short trip to accomplish a task; task, business which needs to be accomplished
if you go on an errand for someone, you go a short distance in order to do something for them, for example to buy something from a shop.

مترادف و متضاد

ماموریت (اسم)
assignment, function, agency, mission, commission, duty, errand, tour, combat mission

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

ارجاع (اسم)
order, reference, errand, comission

پیغام (اسم)
word, dispatch, errand, message

task


Synonyms: assignment, charge, commission, duty, job, message, mission


جملات نمونه

1. to send on an errand
برای انجام کاری فرستادن

2. be sent on a fool's errand
دنبال نخود سیاه فرستاده شدن (رفتن)

3. My mother asked me to go on an errand - she wanted me to buy some food.
[ترجمه ترگمان]مادرم از من خواست که به یک ماموریت بروم او از من خواست که مقداری غذا بخرم
[ترجمه گوگل]مادر من از من خواسته بود که به منزل برود - او می خواست من بخورم

4. She went off on some errand.
[ترجمه ترگمان] رفته دنبال یه ماموریت
[ترجمه گوگل]او در بعضی از دستورات رفت

5. I couldn't stop because I was on an errand.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم جلوی این کار را بگیرم، چون دنبال یک ماموریت بودم
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم متوقف کنم چون من در یک پرونده بودم

6. The boy quickly went on an errand with money clasped in his hands.
[ترجمه ترگمان]پسر به سرعت ماموریتی را که در دست داشت به سرعت انجام داد
[ترجمه گوگل]پسر به سرعت با پولی که در دستش بود محکم زد

7. Her boss sent her on an errand into town.
[ترجمه ترگمان] رئیسش اونو به یه ماموریت به شهر فرستاده
[ترجمه گوگل]رئیس او او را به سمت شهر فرستاد

8. I've come on a special errand.
[ترجمه ترگمان]من به یک ماموریت ویژه آمده ام
[ترجمه گوگل]من در یک پرونده خاص آمده ام

9. He quickly set out on his errand of mercy .
[ترجمه ترگمان]به سرعت ماموریت خود را انجام داد
[ترجمه گوگل]او به سرعت به رضایت خود رسید

10. He sent me on a fool's errand .
[ترجمه ترگمان]اون منو به یه ماموریت احمقانه فرستاد
[ترجمه گوگل]او به من احضار کرد

11. Predictably, this fool's errand finds her up to her neck in a morass of inconclusive forensics.
[ترجمه ترگمان]قابل پیش بینی کردن، این ماموریت احمقانه او را تا گردن او در یک باتلاق پیدا کرد
[ترجمه گوگل]پیش بینی می شود، این حکم احمقانه او را تا گردن خود را در یک عجله قانونی پزشکی غیرقابل انکار پیدا می کند

12. She had come on an errand and was greeted by a mad woman, an amazon.
[ترجمه ترگمان]او به ماموریتی آمده بود و توسط یک زن دیوانه، یک آمازون با او برخورد کرده بود
[ترجمه گوگل]او در یک پرونده آمده بود و توسط یک زن دیوانه، آمازون خوش آمد می گوید

13. Rachel has sent me on this impossible errand.
[ترجمه ترگمان]ریچل من رو به این ماموریت غیر ممکن فرستاد
[ترجمه گوگل]راشل مرا به این امر غیرمستقیم فرستاد

14. Their onerous errand completed, the men resumed their jobs.
[ترجمه ترگمان]ماموریت onerous به پایان رسید، افراد کارشان را ازسر گرفتند
[ترجمه گوگل]وظیفه سنگین خود را به پایان رساندند، مردان کار خود را از سر گرفتند

to run errands for a publishing company

برای مؤسسه‌ی نشریاتی پادویی کردن


to send on an errand

برای انجام کاری فرستادن


I have several errands downtown.

چندین کار محوله در مرکز شهر دارم.


I have two more errands to run.

دو کار دیگر مانده که باید بروم و انجام بدهم.


پیشنهاد کاربران

to send someone on an errand : کسی را دنبال نخود سیاه فرستادن

کار یا ماموریت

انجام کارهای محوله

اصطلاح به دنبال نخود سیاه فرستادن، حتما باید با کلمه fool's errand بیاد.
Send sb on ) a fool's errand )

برو - بیا ( ماموریت، دستوربری )

run an errand
به معنای انجام یک ماموریت یا وظیفه است.

خرده کاری، کاری که در لابه لای کار اصلی انجام می دهید.
مثلاً در هنگام برگشتن به خانه از سر کار، به نانوایی می روید و یا به سوپر مارکت می روید.


کلمات دیگر: