کلمه جو
صفحه اصلی

grimace


معنی : تظاهر، ادا و اصول، دهن کجی، شکلک، نگاه ریایی
معانی دیگر : (به منظور لودگی یا تمسخر) شکلک در آوردن، دهن کجی کردن، (از شدت درد یا تنفر و غیره) قیافه ی خود را در هم کشیدن، صورت خود را معوج کردن، سگرمه های (کسی) در هم رفتن، اخم، اخم و تخم، عبوسی

انگلیسی به فارسی

ادا و اصول، شکلک، دهن کجی، نگاه ریایی، تظاهر


ادا و اصول، دهن کجی، شکلک، نگاه ریایی، تظاهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a contorted facial expression that shows pain, disgust, or contempt.
مترادف: moue
متضاد: grin
مشابه: frown, pout, scowl, sneer

- She sniffed the foul mixture with a grimace.
[ترجمه ترگمان] او معجون را با اخمی به بینی کشید
[ترجمه گوگل] او مخلوط ناپاک را با یک کرم خاکی فریاد زد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grimaces, grimacing, grimaced
مشتقات: grimacingly (adv.), grimacer (n.)
• : تعریف: to make a grimace.
متضاد: grin
مشابه: frown, glower, mug, pout, scowl, sneer

- He grimaced as the doctor stitched the wound, but he didn't cry out.
[ترجمه ترگمان] وقتی دکتر زخم را دوخت، چهره اش درهم رفت، اما گریه نکرد
[ترجمه گوگل] او به عنوان دکتر زخم را خیس کرد، اما او گریه نمی کرد

• distortion of the facial features (to express disgust, disapproval, anger, etc.)
distort the facial features (to express disgust, disapproval, anger, etc.)
a grimace is a twisted, ugly expression on your face that shows you are displeased, disgusted, or in pain. count noun here but can also be used as a verb. e.g. she made a bad gear-change and grimaced.

مترادف و متضاد

تظاهر (اسم)
display, feint, affectation, demonstration, pretense, pretension, ostentation, simulation, fakery, make-believe, semblance, preciosity, prudery, effusion, eyewash, grimace

ادا و اصول (اسم)
grimace

دهن کجی (اسم)
mug, grimace

شکلک (اسم)
grimace

نگاه ریایی (اسم)
grimace

scowling facial expression


Synonyms: face, frown, moue, mouth, mouthing, mug, scowl, smile, smirk, sneer, wry face


Antonyms: grin, smile


make a pained expression


Synonyms: contort, deform, distort, frown, make a face, make a wry face, misshape, mouth, mug, scowl, screw up one’s face, smirk, sneer


جملات نمونه

1. Thomas made a little grimace, perhaps he thought the wine was sour.
[ترجمه ترگمان]توماس اخم کرد، شاید فکر می کرد که شراب ترش است
[ترجمه گوگل]توماس کمی خجالتی کرد، شاید او فکر کرد شراب ترش است

2. His face twisted in a grimace of pain.
[ترجمه ترگمان]چهره اش درهم رفت
[ترجمه گوگل]چهره او در خراش درد پیچ ​​خورده است

3. An ugly grimace twisted her face.
[ترجمه ترگمان]چهره زشت و زشتی صورتش را درهم کشید
[ترجمه گوگل]یک گرگ زشتی چهره اش را پیچید

4. He acknowledged his mistake with a wry grimace.
[ترجمه ترگمان]او اشتباه خود را با اخم ادا کرد
[ترجمه گوگل]او تصور اشتباه خود را با کریسمس کریسمس

5. She made a wry grimace.
[ترجمه ترگمان]او اخم کرد
[ترجمه گوگل]او یک تکه تکه تکه ساخت

6. 'What's that?' she asked with a grimace.
[ترجمه ترگمان]این دیگه چیه؟ با چهره درهم کشیده پرسید:
[ترجمه گوگل]'آن چیست؟' او با صدای جیر جیر پرسید:

7. His face twisted into a grimace.
[ترجمه ترگمان]چهره اش درهم رفت
[ترجمه گوگل]چهره اش به صورت خمیده پیچیده شده است

8. Helen made a grimace of disgust when she saw the raw meat.
[ترجمه ترگمان]هلن با دیدن گوشت خام چهره بیزاری از خود نشان داد
[ترجمه گوگل]وقتی گوئر خام را دیدم، هلن گریزان شد

9. Occasionally he would grimace and swallow hard, his lips going tight.
[ترجمه ترگمان]گاهی اخم می کرد و دهانش را به سختی قورت می داد، لب هایش به هم فشرده می شدند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات او سخت می لرزید و فرو برد، لب هایش تنگ شد

10. His expression ranges from a painful grimace to a slight smile.
[ترجمه ترگمان]قیافه اش از یک چهره دردناک به یک لبخند باریک کشیده می شود
[ترجمه گوگل]بیان او از یک گرمای دردناک به یک لبخند خفیف متغیر است

11. With a grimace she grabbed her hair and twisted it into a knot on top of her head.
[ترجمه ترگمان]با اخمی به موهایش چنگ زد و آن را به یک گره در بالای سرش چرخاند
[ترجمه گوگل]با یک کرم خاکستری، او موهایش را برداشت و آن را به یک گره در بالای سرش پیچید

12. Even its grimace is empty, Warted with quartz pebbles from the sea's womb.
[ترجمه ترگمان]حتی چهره آن هم خالی است و با سنگ های کوارتز که از رحم دریا بیرون زده است
[ترجمه گوگل]حتی گرمای خالی آن خالی است، سنگریزه کوارتز از رحم دریا است

13. Adam's simile, not his, thought Rufus with a grimace.
[ترجمه ترگمان]روفوس با چهره ای درهم کشیده فکر کرد: \" تشبیه به آدم، نه او
[ترجمه گوگل]شبیه سازی آدم، نه او، روفوس را با یک تلخی فروتنانه فکر کرد

14. Danjit's Mars-tanned features smoothed in a sensual grimace of pleasure.
[ترجمه ترگمان]چهره برنزه و برنزه کننده Danjit چهره شهوانی خود را صاف کرد
[ترجمه گوگل]ویژگی های مانی مونث Danjit در یک خلسه جسمانی از لذت برافروخته شده است

Upon seeing the fat lady he grimaced.

به محض دیدن خانم چاق قیافه‌ی خود را درهم کشید.


پیشنهاد کاربران

An expression on your face that shows you are in pain

شکلک ، ادا ، تظاهر کردن

تظاهر کردن

شکلک دراوردن

A grimace is a facial expression that usually suggests disgust or pain, but sometimes comic exaggeration.

قیافه را در هم کشیدن

کرم ریختن


کلمات دیگر: