کلمه جو
صفحه اصلی

runny


معنی : دونده، متمایل بدویدن
معانی دیگر : جاری، روان، چرکریز، آبریز، آبکی، آب مانند

انگلیسی به فارسی

متمایل بدویدن، دونده


آبریزش، دونده، متمایل بدویدن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: runnier, runniest
(1) تعریف: tending to flow, leak, or drip too much.
متضاد: stiff

- an egg that is boiled but still runny
[ترجمه ترگمان] یک تخم مرغ آب پز شده اما در حال ریختن آن است
[ترجمه گوگل] یک تخم مرغ است که آب پز شده است، اما هنوز آبریزش است

(2) تعریف: tending to discharge mucus or similar matter.

- a runny nose
[ترجمه ترگمان] بینی runny
[ترجمه گوگل] آبریزش بینی
- a runny sore
[ترجمه ترگمان] a گرفته بود
[ترجمه گوگل] درد روحی است

• leaky, running, dripping, drippy
something that is runny is more liquid than usual or than was intended.
if someone's nose or eyes are runny, liquid is flowing from them.

مترادف و متضاد

دونده (صفت)
running, cursorial, runny

متمایل بدویدن (صفت)
runny

جملات نمونه

1. a runny nose
بینی دارای ترشح (در اثر سرماخوردگی)

2. The sauce looked runny so I added some more flour.
[ترجمه ترگمان]سس به looked می رسید و مقداری آرد اضافه کردم
[ترجمه گوگل]سس به نظر می رسد آبیاری شده است، بنابراین من برخی از آرد اضافه شده است

3. Warm the honey until it becomes runny.
[ترجمه ترگمان]عسل را گرم کنید تا it شود
[ترجمه گوگل]عسل را گرم کن تا آبریزش شود

4. This strawberry jam is still runny: I can't get it to jell.
[ترجمه ترگمان]این مربای توت فرنگی هنوز شل است: نمی توانم آن را به ژله بخورم
[ترجمه گوگل]این مربا توت فرنگی هنوز آبریزش است و نمی توانم آن را تحمل کنم

5. I have a runny nose.
[ترجمه ترگمان] من آبریزش بینی دارم
[ترجمه گوگل]من آبریزش بینی دارم

6. That child's nose is runny because she has a cold.
[ترجمه ترگمان]آن بینی کودک گرفته شده است چون سرماخوردگی دارد
[ترجمه گوگل]این بینی کودک به علت سرماخوردگی، آبریزش است

7. The butter had gone runny in the heat.
[ترجمه ترگمان]کره از گرما سرازیر شده بود
[ترجمه گوگل]کره در گرما رنج می برد

8. Rachel had a sore throat and runny nose all day yesterday.
[ترجمه ترگمان]را شل، دیروز یک گلو درد داشت و دماغش را پایین اورده بود
[ترجمه گوگل]راشل روزی روزگاری گلو درد و آبریزش بینی داشت

9. I've got a runny nose today.
[ترجمه ترگمان]امروز آبریزش بینی دارم
[ترجمه گوگل]من امروز آب آشامیدنی دارم

10. He suffered from a snotty nose, runny eyes and a slight cough.
[ترجمه ترگمان]او از یک بینی فین فینی، که چشم های آبی داشت و سرفه کوچکی داشت، رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از بینی بینی، چشمانداز و سرفه جزئی رنج می برد

11. Robin has a sore throat and a runny nose.
[ترجمه ترگمان]رابین گلو درد داره و آبریزش بینی داره
[ترجمه گوگل]رابین یک گلو درد و آبریزش بینی دارد

12. If the marmalade is a low-sugar, rather runny one, you will need 3 egg yolks.
[ترجمه ترگمان]اگر مربا یک قند پایین باشد، به جای آن که آن را runny، به ۳ yolks تخم مرغ نیاز خواهید داشت
[ترجمه گوگل]اگر مارمالاد یک قند کم و غلیظ باشد، شما به 3 زرده تخم مرغ نیاز دارید

13. The woman's dark like runny chocolate, her skin all smooth and beautiful.
[ترجمه ترگمان]موهای سیاه مثل runny، پوستش نرم و زیبا است
[ترجمه گوگل]زن تیره مانند شکلات آبیاری، پوست او صاف و زیبا است

14. I've caught Tom's horrid runny cold!
[ترجمه ترگمان]سرماخوردگی تام را گرفته بودم!
[ترجمه گوگل]من سرماخوردگی سردمدار تام را گرفتم!

a runny nose

بینی دارای ترشح (در اثر سرماخوردگی)


پیشنهاد کاربران

دچار آبریزش بینی



کلمات دیگر: