قطع به
cut into
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• reduce, cause a decline; dig, delve; divide to smaller size
جملات نمونه
1. The knife easily cut into the cake.
[ترجمه ترگمان]چاقو به راحتی به کیک می خورد
[ترجمه گوگل]چاقو به راحتی به کیک برش داده می شود
[ترجمه گوگل]چاقو به راحتی به کیک برش داده می شود
2. The outlines of animals were cut into the rock.
[ترجمه ترگمان]شکل حیوانات به صخره فرو رفتند
[ترجمه گوگل]خطوط حیوانات به سنگ متصل شدند
[ترجمه گوگل]خطوط حیوانات به سنگ متصل شدند
3. His shirt was too small for him and cut into the tender flesh at his armpit.
[ترجمه ترگمان]پیراهنش برای او بسیار کوچک بود و گوشت لطیف بغل دستش را بریده بود
[ترجمه گوگل]پیراهن او برای او خیلی کوچک بود و برروی گوشت منحصر به فرد در زیر شکمش فرو می رفت
[ترجمه گوگل]پیراهن او برای او خیلی کوچک بود و برروی گوشت منحصر به فرد در زیر شکمش فرو می رفت
4. The shackles had begun to cut into his ankles.
[ترجمه ترگمان]زنجیرها شروع به بریدن قوزک پاهایش کرده بودند
[ترجمه گوگل]زنجیرها به مچ پا افتادند
[ترجمه گوگل]زنجیرها به مچ پا افتادند
5. Coloured paper was cut into circles, squares and triangles.
[ترجمه ترگمان]کاغذ Coloured به صورت دایره، مربع و مثلث بریده شد
[ترجمه گوگل]کاغذ رنگی به حلقه ها، مربع ها و مثلث ها برداشته شد
[ترجمه گوگل]کاغذ رنگی به حلقه ها، مربع ها و مثلث ها برداشته شد
6. She cut into our conversation several times.
[ترجمه ترگمان]او چندین بار بحث ما را قطع کرد
[ترجمه گوگل]او چندین بار به گفتگوهای ما رسیده است
[ترجمه گوگل]او چندین بار به گفتگوهای ما رسیده است
7. She picked up the knife and cut into the meat.
[ترجمه ترگمان]چاقو را برداشت و گوشت را برید
[ترجمه گوگل]او چاقو را برداشت و به گوشت بریده بود
[ترجمه گوگل]او چاقو را برداشت و به گوشت بریده بود
8. The stone is cut into blocks ready for building.
[ترجمه ترگمان]سنگ به بلوک های آماده برای ساختمان تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]سنگ به بلوک های آماده برای ساخت بریده شده است
[ترجمه گوگل]سنگ به بلوک های آماده برای ساخت بریده شده است
9. The glass cut into her hand.
[ترجمه ترگمان]لیوان به دستش خورد
[ترجمه گوگل]شیشه به دست او بریده شد
[ترجمه گوگل]شیشه به دست او بریده شد
10. The breast can be cut into portions for grilling.
[ترجمه ترگمان]پستان را می توان به بخش هایی برای کباب کردن برید
[ترجمه گوگل]پستان را می توان به بخش برای کباب برش
[ترجمه گوگل]پستان را می توان به بخش برای کباب برش
11. Her hair was stylishly cut into a bob.
[ترجمه ترگمان]باری hair موهایش را به صورت یک باب می برید
[ترجمه گوگل]موهایش به طرز شگفت انگیزی به یک بب بریده شد
[ترجمه گوگل]موهایش به طرز شگفت انگیزی به یک بب بریده شد
12. His voice cut into her thoughts.
[ترجمه ترگمان]صدایش در افکارش فرو رفت
[ترجمه گوگل]صدای او به افکار او فرو ریخت
[ترجمه گوگل]صدای او به افکار او فرو ریخت
13. The rise in wages cut into the profits of the company.
[ترجمه ترگمان]افزایش دستمزدها به سود شرکت کاهش یافت
[ترجمه گوگل]افزایش حقوق و دستمزد به سود شرکت کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]افزایش حقوق و دستمزد به سود شرکت کاهش می یابد
14. The ship was cut into several pieces in the accident.
[ترجمه ترگمان]کشتی در آن تصادف چندین تکه شد
[ترجمه گوگل]کشتی به چند قطعه در حادثه بریده شد
[ترجمه گوگل]کشتی به چند قطعه در حادثه بریده شد
پیشنهاد کاربران
کندن
بریدن
شکافتن، بریدن، خراشیدن
( پول و زمان و غیره ) کاهش دادن، کم کردن - قطع کردن ( حرف یا ارتباط یا اندیشه و غیره ) ، تداوم ( چیزی را ) را به هم زدن، مزاحم شدن
حک کردن
شریک کردن در
slang To include one in the profits from something, such as a business venture
They better cut me in on the deal—I came up with the original concept!
slang To include one in the profits from something, such as a business venture
They better cut me in on the deal—I came up with the original concept!
تقلیل دادن، گرفتن وقت و هزینه یا پر کردن وقت، خلل و وفقه ایجاد کردن
Although it would cut into profits, we were forced to lower our prices.
I don't like doing the shopping on Saturday afternoon because it cuts into my weekend.
The extra time I was spending at work was cutting into my time with my family.
A loud rap on his office door cut into his thoughts.
Although it would cut into profits, we were forced to lower our prices.
I don't like doing the shopping on Saturday afternoon because it cuts into my weekend.
The extra time I was spending at work was cutting into my time with my family.
A loud rap on his office door cut into his thoughts.
حکاکی کردن ، حک کردن
Example : a name was cut into the gravestone
Example : a name was cut into the gravestone
کلمات دیگر: