کلمه جو
صفحه اصلی

ravishing


مسحور کننده و دلبر، دلربا، دلکش، فریبنده، جاذب، ربایش، ربودگی، زنای بعنف، هتک ناموس

انگلیسی به فارسی

دلربا،دلکش،فریبنده،جاذب،ربایش،ربودگی،زنای بعنف ،هتک ناموس


خوشبختی، قاپیدن، ربودن، مسحور کردن، از خود بیخود شدن، بعفت و ناموس تجاوز کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing great delight, esp. by beauty.
مترادف: entrancing, gorgeous
متضاد: hideous
مشابه: alluring, beautiful, charming, dazzling, delightful, enchanting, pleasing, smashing

• fascinating, enchanting, attractive
someone or something that is ravishing is very beautiful.

مترادف و متضاد

attractive


Synonyms: adorable, alluring, appealing, beautiful, bewitching, captivating, charming, dazzling, enchanting, enticing, glamorous, good-looking, gorgeous, handsome, inviting, lovely, luring, pleasing, pretty, radiant, seductive, stunning, tantalizing


جملات نمونه

1. a ravishing beauty
یک زیباروی دلربا

2. The film is ravishing to look at and boasts a sensuous musical score.
[ترجمه ترگمان]این فیلم برای نگاه کردن به یک امتیاز موسیقی سکسی، دلربا است
[ترجمه گوگل]این فیلم جذاب است و به نظر نمیرسد

3. Darling, you look simply ravishing in that dress!
[ترجمه ترگمان]عزیزم، تو توی این لباس خیلی زیبا به نظر می رسی
[ترجمه گوگل]عزیزم، شما به نظر می رسد به سادگی در آن لباس زرق و برق دار!

4. She looked absolutely ravishing in a pale blue suit.
[ترجمه ترگمان]با کت و شلوار آبی کم رنگ بسیار دلربا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او کاملا در یک کت و شلوار آبی رنگ نگاه کرد

5. She looked ravishing/She was a ravishing sight in her wedding dress.
[ترجمه ترگمان]زن دلربا و دلربا در لباس عروسی او دیده می شد
[ترجمه گوگل]او نگاه خوشبختی بود / او در لباس عروسی خود چشم دیدنی بود

6. She wore a ravishing dress of white tulle with a wide skirt embroidered with little knots of red velvet.
[ترجمه ترگمان]پیراهن گلی سفیدی با دامن گشاد ابریشمی به تن داشت که از مخمل قرمز رنگی گلدوزی شده بود
[ترجمه گوگل]او یک لباس عجیب و غریب از تیلی سفید با یک دامن وسیع که با گره های کمی از مخمل قرمز بود، پوشید

7. Her ability to combine ravishing description with incisive analysis was outstanding.
[ترجمه ترگمان]توانایی او در ترکیب شرح دلربا با تجزیه و تحلیل دقیق برجسته بود
[ترجمه گوگل]توانایی او در ترکیب توصیف زرنگ با تجزیه و تحلیل شدید برجسته بود

8. Cynthia looked positively ravishing this evening.
[ترجمه ترگمان]این شب سینتیا خیلی دلربا بود
[ترجمه گوگل]سینتیا این شب ظاهرا خوش گذشت

9. This powerful and visually ravishing film should not be missed.
[ترجمه ترگمان]این فیلم زیبا و دلربا نباید نادیده گرفته شود
[ترجمه گوگل]این فیلم قدرتمند و بصری خیره کننده نباید از دست رفته باشد

10. Manya and Hela wanted to be especially ravishing that night.
[ترجمه ترگمان]Manya و Hela می خواستند آن شب به خصوص دلربا باشند
[ترجمه گوگل]مانیا و هلا می خواستند آن شب به ویژه از آن لذت ببرند

11. Medea, the sensual and ravishing sorceress of Greek mythology, enters the royal chambers.
[ترجمه ترگمان]Medea، جادوگر sensual و مسحور افسانه های یونانی، وارد مجلس سلطنتی می شود
[ترجمه گوگل]Medea، عجیب و غریب احساساتی و درخشان اسطوره یونانی، وارد اتاق سلطنتی می شود

12. You certainly look ravishing tonight, darling.
[ترجمه ترگمان] امشب خیلی خوشگل شدی، عزیزم
[ترجمه گوگل]امشب، تو عزیزم

13. Lisette looked ravishing in one of the firm's most successful models.
[ترجمه ترگمان]Lisette در یکی از موفق ترین مدل های شرکت دلربا جلوه می کرد
[ترجمه گوگل]Lisette در یکی از موفق ترین مدل های شرکت نگاه کرد

14. She has no make - up on but she is ravishing.
[ترجمه ترگمان]اون هیچ کاری نداره اما دلربا هست
[ترجمه گوگل]او تا به حال هیچ آرایش در اما او ravishing است

a ravishing beauty

یک زیباروی دلربا


پیشنهاد کاربران

Extremely beautiful ✅
مسحور کننده

@لَنگویچ


کلمات دیگر: