کلمه جو
صفحه اصلی

circumstantial


معنی : تصادفی، ضمنی، مربوط به موقعیت
معانی دیگر : جزئی، فرعی، پر جزئیات، کامل، وابسته به وضعیت و شرایط، پیش آیندی

انگلیسی به فارسی

موقت، ضمنی، تصادفی، مربوط به موقعیت


تصادفی، مربوط به موقعیت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: circumstantially (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or depending on circumstances.

(2) تعریف: relevant but not essential; incidental.
مترادف: incidental, nonessential, secondary
متضاد: essential, solid
مشابه: adventitious, extraneous, provisional

- The lawyer said that the evidence was only circumstantial and not adequate to convict the suspect.
[ترجمه ترگمان] وکیل گفت که شواهد فقط تصادفیه و برای محکوم کردن مظنون کافی نیست
[ترجمه گوگل] وکیل اظهار داشته است که شواهد تنها به صورت جزئی و مناسب نیستند تا مظنون را محکوم کنند

• depending on circumstance, pertaining to circumstance
circumstantial evidence makes it seem likely that something happened, but does not prove it.

مترادف و متضاد

تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

ضمنی (صفت)
incidental, implicit, oblique, circumstantial, implied, tacit

مربوط به موقعیت (صفت)
circumstantial

incidental


Synonyms: amplified, coincidental, concomitant, concurrent, conjectural, contingent, detailed, environmental, fortuitous, inconclusive, indirect, inferential, presumptive, provisional, uncertain


Antonyms: direct


جملات نمونه

1. circumstantial evidence
شواهد فرعی،اماره

2. he presented more circumstantial evidence than we had expected
او توضیحاتی کاملتر از آنچه انتظار داشتیم به ما داد.

3. The case against McCarthy is based largely on circumstantial evidence.
[ترجمه ترگمان]مورد علیه مک کارتی عمدتا مبتنی بر شواهد ضمنی است
[ترجمه گوگل]مورد بر علیه مک کارتی بر اساس شواهد حقیقی استوار است

4. He had compiled a file of largely circumstantial evidence.
[ترجمه ترگمان]او یک پرونده از شواهد بسیار ضمنی گردآوری کرده بود
[ترجمه گوگل]او یک پرونده از شواهد تا حدودی تهیه کرده بود

5. The case against him was largely circumstantial.
[ترجمه ترگمان]پرونده بر علیه او بیش از حد تصادفی بود
[ترجمه گوگل]پرونده علیه او عمدتا به صورت مداوم بود

6. There is only circumstantial evidence against her, so she is unlikely to be convicted.
[ترجمه ترگمان]تنها شواهد کافی بر علیه وی وجود دارد، بنابراین بعید است که او محکوم شود
[ترجمه گوگل]شواهد حقیقی علیه او وجود دارد، بنابراین بعید است که او محکوم شود

7. The book includes a long and circumstantial account of Empson's conversation with the Queen.
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل شرح مفصل و مفصل گفتگوی empson با ملکه است
[ترجمه گوگل]این کتاب شامل یک گزارش طولانی و عمدی از مکالمه امپسون با ملکه است

8. The evidence against him was purely circumstantial.
[ترجمه ترگمان]شواهد بر ضد او کاملا تصادفی بود
[ترجمه گوگل]شواهد علیه او کاملا محض است

9. Their problems were circumstantial rather than personal.
[ترجمه ترگمان]مشکلات آن ها بیش از مسائل شخصی بود
[ترجمه گوگل]مشکلات آنها به جای شخصیت درگیر بود

10. There was a mass of circumstantial evidence linking Watson to the murder.
[ترجمه ترگمان]یه سری مدارک تصادفی به قتل \"واتسون\" ربط داده
[ترجمه گوگل]یک جرم شواهد حقیقی وجود دارد که واتسون را به قتل متصل می کند

11. The case against my client rests entirely on circumstantial evidence.
[ترجمه ترگمان]پرونده علیه موکل من کاملا براساس شواهد و شواهد قرار داره
[ترجمه گوگل]پرونده علیه مشتری من کاملا متکی به شواهد حقیقی است

12. Circumstantial evidence suggests that this animal is a significant problem for water voles.
[ترجمه ترگمان]شواهد حاکی از آن است که این حیوان یک مشکل بزرگ برای تصفیه آب است
[ترجمه گوگل]شواهد حقیقی حاکی از این است که این حیوان یک مشکل مهمی برای گرد و غبار آب است

13. They also provide circumstantial evidence for a close relationship between mind and brain.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین شواهد کافی برای رابطه نزدیکی بین ذهن و مغز فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین شواهد واقعی را برای ارتباط نزدیک بین ذهن و مغز فراهم می کنند

14. The case against Coleman was largely circumstantial, supported by some inconclusive forensic evidence.
[ترجمه ترگمان]پرونده ای که بر علیه کلمن مطرح شده بود، عمدتا مبتنی بر موقعیتی بود که از سوی برخی از مدارک دادگاهی ناتمام پشتیبانی می شد
[ترجمه گوگل]پرونده ای علیه کلمن، عمدتا غیرممکن بود، که توسط برخی شواهد قانونی غیرقابل انکار پشتیبانی می شد

15. There is strong circumstantial evidence for this.
[ترجمه ترگمان]شواهد محکمی برای این وجود داره
[ترجمه گوگل]شواهد محکمی قوی برای این وجود دارد

circumstantial evidence

شواهد فرعی، اماره


He presented more circumstantial evidence than we had expected.

او توضیحاتی کامل‌تر از آنچه انتظار داشتیم، به ما داد.


پیشنهاد کاربران

به نظر درست اما ثابت نشده

حاشیه پردازی در روانپزشکی


کلمات دیگر: