کلمه جو
صفحه اصلی

permeate


معنی : سرایت کردن، نفوذ کردن، نشت کردن
معانی دیگر : تراویدن، پخش شدن (در)، رسوخ کردن، گذشتن (از میان)

انگلیسی به فارسی

نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن


نفوذ کن، نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: permeates, permeating, permeated
(1) تعریف: to pass or diffuse through; penetrate.
مترادف: penetrate
مشابه: diffuse, filtrate, osmose, pass through

- These large molecules cannot permeate the cell membrane.
[ترجمه ترگمان] این مولکول های بزرگ نمی توانند به غشا سلولی نفوذ کنند
[ترجمه گوگل] این مولکول های بزرگ نمی توانند غشای سلولی را نفوذ کنند

(2) تعریف: to spread or be diffused throughout; pervade.
مترادف: penetrate, pervade
مشابه: charge, diffuse, fill, infect, overrun, suffuse

- These ideas permeated her thoughts.
[ترجمه ترگمان] این اندیشه ها در افکارش نفوذ می کرد
[ترجمه گوگل] این ایده ها افکار او را در بر گرفت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: permeative (adj.), permeation (n.), permeator (n.)
• : تعریف: to penetrate, spread, or become diffused.
مترادف: diffuse, penetrate, seep
مشابه: infiltrate, soak, spread

• enter, penetrate; infiltrate, pervade; suffuse
if something such as an idea or attitude permeates something, it affects every part of it; a formal word.
if a liquid, smell, or flavour permeates something, it spreads through it; a formal word.

مترادف و متضاد

سرایت کردن (فعل)
transmit, infect, permeate

نفوذ کردن (فعل)
infiltrate, leak, percolate, transpire, permeate, pervade

نشت کردن (فعل)
permeate

filter, spread throughout


Synonyms: charge, diffuse, drench, fill, go through, imbue, impregnate, infiltrate, infuse, ingrain, interfuse, invade, pass through, penetrate, percolate, pervade, pierce, saturate, seep, soak, stab, stalk, steep, suffuse, transfuse


جملات نمونه

1. Racism continues to permeate our society.
[ترجمه سینا] نژاد پرستی در حال نفوذ به جامعه ماست
[ترجمه ترگمان]نژاد پرستی همچنان در جامعه ما نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]نژاد پرستی جامعه ما را ادامه می دهد

2. Water will easily permeate through the sand.
[ترجمه کاوه] آب به راحتی از ماسه عبور می کند
[ترجمه ترگمان]آب به راحتی از طریق ماسه نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]آب به آسانی از طریق شن و ماسه نفوذ می کند

3. Eventually, the water will permeate through the surrounding concrete.
[ترجمه کاوه] در نهایت، آب از طریق بتن موجود در اطراف جذب خواهد شد.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، آب از طریق بتون اطراف نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]در نهایت آب از طریق بتن اطراف نفوذ خواهد کرد

4. Most likely, only one or two bad habits permeate your writing.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد تنها یک یا دو عادت بد در نگارش شما وجود دارد
[ترجمه گوگل]به احتمال زیاد، تنها یک یا دو عادت بد در نوشتن شما نفوذ می کنند

5. Money values permeate every aspect of our existence.
[ترجمه ترگمان]مقادیر پول در هر جنبه از وجود ما نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]ارزش پول در هر جنبه ای از وجود ما نفوذ می کند

6. Terror seemed to permeate the very air.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به هوا نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که ترور به هوا نفوذ کند

7. A pale gray haze seemed to permeate the streets with chill air.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید غبار خاکستری رنگی در خیابان با هوای سرد به خیابان نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که یک مه خاکستری رنگ پریده، خیابان ها را با هوا خنک می کند

8. These responses began to permeate Israelite life: and the prophet Jeremiah preached against the cults and idolatry.
[ترجمه ترگمان]این پاسخ ها در زندگی Israelite رسوخ یافت: و خرمیا د سنت Jeremiah در برابر آیینه ای مقدس و بت پرستی موعظه کرد
[ترجمه گوگل]این پاسخ ها به زندگی اسرائیل نفوذ کرد و ارمیا پیامبر علیه فرقه ها و بت پرستی موعظه نمود

9. Water will permeate blotting paper.
[ترجمه ترگمان]آب بر روی کاغذ خشک کن نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]آب کاغذی را پر می کند

10. The implications of its absence in animals permeate to the very heart of our everyday talk about them.
[ترجمه ترگمان]پیامدهای فقدان آن در حیوانات به قلب صحبت روزمره ما در مورد آن ها نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]دلایل عدم حضور آن در حیوانات به قلب ما در مورد هر روزه ما در مورد آنها نفوذ می کند

11. Toxic vapors can permeate into the plaster and wood.
[ترجمه ترگمان]بخارات سمی می توانند به گچ و چوب نفوذ کنند
[ترجمه گوگل]بخارات سمی می تواند به گچ و چوب نفوذ کند

12. These negative attitudes permeate decisions about crucial issues such as the allocation of resources, particularly the resources of skilled and experienced staff.
[ترجمه ترگمان]این نگرش منفی در مورد مسائل مهم همچون تخصیص منابع، به خصوص منابع پرسنل ماهر و باتجربه، نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]این نگرش منفی، تصمیمات مربوط به مسائل حیاتی مانند تخصیص منابع، به ویژه منابع کارکنان ماهر و با تجربه را می طلبد

13. Toxic chemicals may permeate the soil, threatening the environment.
[ترجمه ترگمان]مواد شیمیایی سمی ممکن است در خاک نفوذ کنند و محیط زیست را تهدید کنند
[ترجمه گوگل]مواد شیمیایی سمی ممکن است خاک را نفوذ کرده و محیط را تهدید کند

14. Good marketing should permeate all the activities undertaken within the school.
[ترجمه ترگمان]بازاریابی خوب باید در تمام فعالیت های انجام شده در مدرسه نفوذ کند
[ترجمه گوگل]بازاریابی خوب باید تمام فعالیت های انجام شده در مدرسه را در بر بگیرد

15. The fragrance in the night permeate through this clolourful yard in summer, which the scenery in my memory eternally remains.
[ترجمه کاوه] رایحه، شبانه در سراسر این حیاط رنگین در تابستان پخش میگردد که خاطره آن تا ابددر یادم میماند.
[ترجمه ترگمان]رایحه شبانه در این حیاط clolourful در تابستان که مناظر آن تا ابد زنده می ماند، نفوذ می کرد
[ترجمه گوگل]عطر در شب از طریق این حیاط انباشته در تابستان نفوذ می کند که مناظر خاطره من ابدی است

Ink permeates blotting paper.

جوهر در کاغذ خشک‌کن پخش می‌شود.


a society permeated with idealism

جامعه‌ای سرشار از آرمانگرایی


Corruption has permeated every part of that ministry.

فساد به کلیه‌ی بخش‌های آن وزارتخانه رسوخ کرده است.


Water permeates sand.

آب از شن می‌گذرد.


The air is permeated by the scent of tobacco.

بوی توتون در هوا پخش شده است.


پیشنهاد کاربران

تراوش

رسوخ کردنف پخش شدن

در بر گرفتن

1.
if ideas, beliefs, emotions etc permeate something, they are present in every part of it
To fill
فرا گرفتن
پر کردن ( مثلا هوا )
احاطه کردن


2.
To spread or diffuse through
منتشر شدن
پخش شدن
پراکنده شدن


رسوخ کردن - در دل چیزی وارد شدن - نفوذ کردن

متاثر کردن ، تاثیر گذاشتن ،
تحت الشعاع قرار دادن و. . .

سایه انداختن

permeate ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: تَراوه
تعریف: قسمتی از شاره که از پالایه عبور کند


کلمات دیگر: