کلمه جو
صفحه اصلی

get over


1- بهبود یافتن، جبران کردن، دوباره به دست آوردن، بازیافتن، 2- فراموش کردن، نادیده انگاشتن

انگلیسی به فارسی

فراموش کردن، خلاص شدن


ارتباط برقرار کردن، به وضوح بیان کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to recover from.

- I'm getting over the flu.
[ترجمه zahra] من از انفولانزا خلاص شدم ( بهبود یافتم )
[ترجمه پارمیدا] من درحال بهبود از انفولانزا هستم
[ترجمه NARIN] من از آنفولانزا خلاص شدم
[ترجمه Yasaman] من در حال بهبود یافتن از آنفولانزا هستم
[ترجمه ترگمان] من دارم انفلانزا می گیرم
[ترجمه گوگل] من بیش از آنفولانزا می گیرم

• overcome, surmount; recover

مترادف و متضاد

recover


Synonyms: come round, get better, mend, overcome, pull through, recuperate, shake off, survive


Overcome


Forget and move on


Successfully communicate; to get across


جملات نمونه

1. to get over you is the hardest thing in the world.
[ترجمه زهرا] نادیده گرفتن تو سخت ترین چیز در جهان است
[ترجمه A.A] فکر نکردن به تو سخت ترین کار تو دنیاست
[ترجمه امین] سخت ترین چیز در جهان، فراموش کردن توست.
[ترجمه شکیبا] فراموش کردن تو سخت ترین کار در دنیاست
[ترجمه ترگمان]غلبه بر تو، سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به شما سخت ترین چیز در جهان است

2. To get over you is the hardest thing in the world.
[ترجمه س] بیاد بردن شما سخت ترین چیز در جهان است
[ترجمه کاظم] کنار اومدن با شما سخت ترین کار جهان است
[ترجمه ترگمان]غلبه بر تو، سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه گوگل]برای بردن شما سخت ترین چیز در جهان است

3. I can't get over losing you.
[ترجمه رضا] نمی توانم با نبودن شما کنار بیایم.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم تو رو از دست بدم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم بیش از شما را از دست بدهم

4. It's just an infatuation. She'll get over it.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی است اون از پسش بر میاد
[ترجمه گوگل]این فقط تحسین است او آن را دریافت خواهد کرد

5. She can't get over her shyness.
[ترجمه شایان] او نمیتواند به خجالتش غالب شود.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند بر shyness غلبه کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند بیش از خجالت او را برانگیزد

6. Can we get over this difficulty?
[ترجمه شایان] آیا ما میتوانیم بر این مشکلات چیره شویم؟
[ترجمه ترگمان]میشه این مشکل رو حل کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم این مشکل را برطرف کنیم؟

7. I can't get over how well you look.
[ترجمه شایان] من نمیتوانم اینکه چقدر خوب به نظر میرسی را نادیده بگیرم.
[ترجمه ترگمان]نمی تونم بفهمم چقدر خوب به نظر می ای
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم به شما نگاه کنم

8. It's taken me ages to get over the flu.
[ترجمه شایان] برای من سالها زمان برده تا بتوانم از آنفولانزا بهبود پیدا کنم.
[ترجمه ترگمان]سال ها طول کشید تا آنفولانزا بگیرم
[ترجمه گوگل]این سن من را گرفته تا از آنفولانزا عبور کند

9. We had to get over many difficulties.
[ترجمه ترگمان]ما باید مشکلات زیادی رو حل می کردیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم مشکلات زیادی را برطرف کنیم

10. It took him a long time to get over his cold.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا سرما بخورد
[ترجمه گوگل]او مدت زیادی طول کشید تا سرماخوردگی اش را از دست بدهد

11. They only managed to get over ten kilometers.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط توانست بیش از ده کیلومتر راه بروند
[ترجمه گوگل]آنها تنها موفق به گرفتن بیش از 10 کیلومتر شد

12. It took her months to get over Rupert when he finished the relationship.
[ترجمه ترگمان]ماه ها طول کشید تا \"روپرت\" رابطه اش رو با \"روپرت\" تموم کنه
[ترجمه گوگل]او زمانی که او روابط را به اتمام رساند، ماههاش را طی کرد

13. Grab a cab and get over here.
[ترجمه ترگمان]یه تاکسی بگیر و بیا اینجا
[ترجمه گوگل]یک کابین را ببرید و از اینجا بروی

14. We are certain that he will get over his illness.
[ترجمه ایما محسنی] ما مطمئن هستیم که او بر بیماری اش غلبه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ما مطمئن هستیم که او بیماری خود را بدست خواهد آورد
[ترجمه گوگل]ما مطمئن هستیم که او از بیماری خود بر خواهد آمد

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

to get better after sth bad happens to you

Deal with something

فکر نکردن به کسی یا چیزی

غلبه کردن بر
خلاص شدن از

Become better
بهتر شدن
بهبود یافتن


Accept
قبول کردن، پذیرفتن، باور کردن
مثال:
I can't get over that you are ill, today.
نمیتونم قبول کنم که تو امروز مریضی.

فائق آمدن

غلبه کردن

کنار آمدن

چشم پوشی کردن ، غلبه بر مشکل

به پایان رساندن

شروع دوباره


بهبودیافتن

کنار امدن با موضوعی

اغماض

Recover from

پذیرفتن ( حقیقت یا شرایطی )
چیره شدن

Get over =win over =overcome
غالب شدن، غلبه یافتن، پیروز ( چیره ) شدن، فائق آمدن، مسلط گشتن، تسلط پیدا کردن

Get over =win over =overcome
مسلط گشتن، تسلط پیدا کر دن، برتری یافتن، فائق آمدن، غالب شدن، غلبه یافتن، چیره شدن، پیروز گشتن

بهبود یافتن ، غلبه کردن ، فراموش کردن

نمیتونم از این شوک بیرون بیام

گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن

بهبود یافتن پس از یک بیماری
خوب شدن حال مریض
بهتر شدن حال انسان بعد از سپری کردن یک تجربه ی ناراحت کننده و سخت

از پس مشکلی برآمدن

Get over:تو کت رفتن
مثال: تو کتم نمیره. :I can’t get over

میتونه به معنی بهبود یافتن یا فراموش کردن چیزی یا . . . باشه مثلا:
l cant get over the killer of my mother
من نمی تونپ قاتل مادرم رو ببخسم یا فراموش کنم
😊😊

Get over: deal with or gain control of something ; overcome


To feel beter after a upseting experience

It mean غلبه کردن😇

از شرِ چیزی خلاص شدن، کلک چیزی را کندن، از پس چیزی برآمدن

باور کردن
believe
I can't get over how much I enjoy being here.

حل کردن

He was rapidly getting over the effects of the accident
اثرات تصادف در او به سرعت در حال بهبود بود

دنبال کردن
رد پا را گرفتن
پیگردی کردن

کوتاه آمدن، کنار آمدن، بی خیال شدن

I need to get over my fear of public speaking before I give my presentation

هضم کردن ( یک موضوع یا یک واقعیت )

get better \recover from something
بهبود یافتن، فراموش کردن، بهتر کردن

کنار آمدن با چیزی

تاب آوردن

بهبود یافتن پس از یه بیماری یا تجربه ی بد

پشت سر گذاشتن

فایق آمدن بر یک شرایط سخت و ناخوشایند

این نیز بگذرد = این نیز get over شود = این مشکل نیز تمام ( حل ) میشود= از پس این مشکل عبور میکنی

عبور کردن از مشکل یا مانعی

خلاص شدن


کلمات دیگر: