1. Satire is a sort of glass, wherein beholders do generally discover ev-erybody's face their own.
[ترجمه ترگمان]Satire نوعی شیشه است که در آن تماشاگران به طور کلی به تنهایی خود را کشف می کنند
[ترجمه گوگل]طنز یک نوع شیشه ای است، در حالی که شخص ثالث به طور کلی شخص خود را می بیند
2. Let early education be a sort of a musement; you will then be bette able to find out the natural bent.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید تحصیلات ابتدایی یک نوع of باشد؛ پس شما قادر خواهید بود که آن خم کننده طبیعی را پیدا کنید
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید آموزش ابتدایی به نوعی از بین برود پس از آن شما قادر خواهید بود برای پیدا کردن خم طبیعی
3. He didn't look like the sort of man you should entrust your luggage to.
[ترجمه ترگمان]او شبیه کسی نبود که باید luggage را به آن ها واگذار کنی
[ترجمه گوگل]او مانند مردی که باید چمدان خود را به او تحویل دهد نگاه نکرد
4. Bamboo is a sort of hollow plant.
[ترجمه ترگمان]بامبو نوعی گیاه توخالی است
[ترجمه گوگل]بامبو نوعی گیاه توخالی است
5. He had grown unused to this sort of attention.
[ترجمه ترگمان]او به این نوع توجه عادت نکرده بود
[ترجمه گوگل]او به این نوع توجه توجه نداشت
6. The male bird performs a sort of mating dance before copulating with the female.
[ترجمه ترگمان]این پرنده نر قبل از copulating با زن یک جور رقص جفت گیری را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]پرنده نر قبل از همپوشانی با زن، نوعی رقص جفت گیری را اجرا می کند
7. Doesn't this sort of work fag you out?
[ترجمه ترگمان]این کارا تو رو بیرون نمی کنه؟
[ترجمه گوگل]آیا این نوع کارها شما را از بین نمی برد؟
8. He's the sort of man who would let down the tyres on your car just out of/from spite.
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع مردانی است که با لج افتادن لاستیک ماشینت را پیاده می کند
[ترجمه گوگل]او نوعی مرد است که رانندگی را در ماشین خود انجام می دهد
9. That's not the sort of behaviour I expect of you!
[ترجمه ترگمان]این رفتاری نیست که من از تو انتظار دارم!
[ترجمه گوگل]این رفتار من از تو انتظار نیست
10. He wasn't a very prepossessing sort of person.
[ترجمه ترگمان]او آدم بسیار جذابی نبود
[ترجمه گوگل]او یک فرد بسیار متعهد نبود
11. There were snacks-peanuts, olives, that sort of thing.
[ترجمه ترگمان]میان وعده ها - بادام زمینی، زیتون و این جور چیزها وجود داشت
[ترجمه گوگل]غذاهای میان وعده، بادام زمینی، زیتون، نوعی چیز بود
12. She's a very jolly, upbeat sort of a person.
[ترجمه ترگمان]او یک آدم شاد و خوش بینی است
[ترجمه گوگل]او یک شخص بسیار پرطرفدار و پرطرفدار است
13. He's the sort of person who only cares about money.
[ترجمه ترگمان]او کسی است که فقط به پول اهمیت می دهد
[ترجمه گوگل]او نوعی شخص است که تنها در مورد پول توجه دارد
14. What sort of substance could withstand those temperatures?
[ترجمه ترگمان]چه ماده ای میتونه در برابر این دمای هوا مقاومت کنه؟
[ترجمه گوگل]چه نوع ماده ای می تواند در برابر این درجه حرارت مقاومت کند؟