کلمه جو
صفحه اصلی

shallowness


کم عمقی، پایابی

انگلیسی به فارسی

کم عمق


انگلیسی به انگلیسی

• lack of depth; superficiality, lack of interest or concern for serious intellectual matters

جملات نمونه

1. Because of the shallowness of the water, we could see the fish in it very clearly.
[ترجمه ترگمان]به خاطر کم عمق بودن آب، می توانستیم ماهی را به وضوح ببینیم
[ترجمه گوگل]به دلیل کم بودن آب، می توانیم ماهی ها را در آن بسیار واضح ببینیم

2. Conceit comes from shallowness; arrogance is due to ignorance.
[ترجمه ترگمان]پوچی ناشی از پوچی است غرور ناشی از نادانی است
[ترجمه گوگل]فضیلت از کمال می آید؛ غرور به دلیل نادانی است

3. The fine performances of the actors hide the shallowness of the play's script.
[ترجمه ترگمان]اجراهای دقیق بازیگران، سطحی از متن نمایشنامه را پنهان می کنند
[ترجمه گوگل]اجرای خوب بازیگران ضعیف بودن اسکریپت بازی را پنهان می کند

4. Silly talk is a sign of shallowness. Foolish vanity is a mark of stupidity. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]حرف های احمقانه نشانه پوچی است غرور احمقانه نشانه حماقت است دکتر تی پ - - ی - - ت - - ر chia
[ترجمه گوگل]صحبت احمقانه نشانه ای از کمبود است غرور احمقانه علامتی از حماقت است دکتر T P Chia

5. He suspected the dominant divinity of shallowness and an undue optimism.
[ترجمه ترگمان]او به الوهیت غالب بودن سطحی و خوش بینی undue مشکوک بود
[ترجمه گوگل]او مشکوک به الوهیت حاکمیت کم عمق و خوشبینی ناخوشایند بود

6. Stripped of these elements, the gameplay's shallowness is all too apparent.
[ترجمه ترگمان]با وجود این عناصر، تهی بودن آن بیش از حد آشکار است
[ترجمه گوگل]از این عناصر از بین رفته است، ظرافت گیم پلی نیز بسیار آشکار است

7. The physical part made up for the shallowness of verbal communication.
[ترجمه ترگمان]بخش فیزیکی مربوط به سطحی از ارتباط شفاهی است
[ترجمه گوگل]بخش فیزیکی برای کم بودن ارتباطات کلامی ساخته شده است

8. Hence the shallowness of their spiritual lives and the weakness of their commitment to prayer.
[ترجمه ترگمان]از این رو، پوچی زندگی معنوی و ضعف تعهد آن ها به نماز است
[ترجمه گوگل]از این رو کمبود زندگی معنوی آنها و ضعف تعهد آنها به نماز است

9. The water is so pinched with shallowness it is difficult for the boats to get by.
[ترجمه ترگمان]آب چنان شدید است که برای قایق ها مشکل است
[ترجمه گوگل]آب بسیار کم با کمینه است که برای قایق ها با مشکل مواجه است

10. Take into account the shallowness at that end of the pool before you dive.
[ترجمه ترگمان]قبل از شیرجه زدن، سطحی را که در آن طرف استخر وجود دارد در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه شما شیرجه را در نظر بگیرید، باید در انتهای استخر قرار بگیرید

11. This tiny square of paper could cover his shallowness, ignorance, and stupidity.
[ترجمه ترگمان]این کاغذ کوچک کاغذ می توانست پوچی و نادانی و نادانی خود را بپوشاند
[ترجمه گوگل]این مربع کوچکی از کاغذ می تواند کمربند، جهل و حماقت خود را پوشش دهد

12. The other one is thinking of the shallowness of cause manic and academic divisions.
[ترجمه ترگمان]دیگری به آن فکر می کند که سطحی از بخش های دانشگاهی و آکادمیک را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]دیگران فکر کردن به کمال بودن علل تقسیم بندی مانیک و آکادمیک است

13. It's full of shallowness masquerading as insight.
[ترجمه ترگمان]پر از پوچی است که به چشم بصیرت مبدل می گردد
[ترجمه گوگل]این پر از ماندگاری کم عمق به عنوان بینش است

14. This is why the search for true happiness will inevitably start to expose the shallowness of our lives.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که جستجوی سعادت حقیقی به طور اجتناب ناپذیری آغاز خواهد شد تا پوچی زندگی ما را آشکار کند
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که جستجو برای شادی واقعی به طور ناگهانی شروع به افسردگی زندگی ما می کند

پیشنهاد کاربران

کم عمقی، سطحی بودن - بی مایگی، ضعف

shallowness ( noun ) = کم عمقی، بی مایگی، ضعف، کوته بینی، بریدگی ( در مورد تنفس )

Definition = واقعیت اندازه گیری فقط یک فاصله کوتاه از بالا به پایین ، یا جایی که چیزی بر روی زمین یا سطح است/واقعیت نشان ندادن فکر جدی یا دقیق/


examples:
1 - Because of the shallowness of the water, we could see the fish in it very clearly.
به دلیل کم عمقی آب ، ما می توانیم ماهی را در آن به وضوح ببینیم.
2 - The shallowness of the tree's roots make it vulnerable.
کم عمقی ریشه درخت باعث آسیب پذیری آن می شود.
3 - I noticed the shallowness of his breath.
متوجه بریدگی نفسش شدم.
4 - Because of the shallowness of the lake, the water temperature could rise in summer to levels that will kill fish.
به دلیل کم عمقی دریاچه ، دمای آب ممکن است در تابستان به حدی برسد که ماهی را بکشد.
5 - The fine performances of the actors hide the shallowness of the play's script.
بازی های خوب بازیگران ، ضعف فیلمنامه نمایش را پنهان می کند.
6 - His interviewing style has been criticized for shallowness.
شیوه مصاحبه او به دلیل ضعف مورد انتقاد قرار گرفته است.



کلمات دیگر: