کلمه جو
صفحه اصلی

admittedly


مسلما، به راستی، در واقع، در حقیقت

انگلیسی به فارسی

مسلماًٰ به‌طور مسلم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: by the willing confession, admission, or acknowledgment (of the speaker).

- Admittedly, this is not a problem with a simple solution, but we must do our best to find one..
[ترجمه ترگمان] مسلما، این یک مشکل با یک راه حل ساده نیست، اما ما باید نهایت تلاش خود را انجام دهیم تا یک راه حل پیدا کنیم
[ترجمه گوگل] درست است که این یک مشکل ساده با یک راه حل ساده نیست، اما ما باید بهترین کار را برای یافتن آن انجام دهیم
- Admittedly, we've had setbacks this year, but we're making good progress towards our goal now.
[ترجمه ترگمان] مسلما امسال مشکلات زیادی داشتیم، اما حالا داریم پیشرفت خوبی نسبت به هدفمون می کنیم
[ترجمه گوگل] مسلما ما در سال جاری شاهد شکستهایی هستیم، اما ما در حال پیشرفت به سمت هدف هستیم

• confessedly, by his own admission; without a doubt
you use admittedly when you say something which weakens your previous statement.

جملات نمونه

1. i am admittedly afraid
اذعان می کنم که می ترسم.

2. The technique is painful, admittedly, but it benefits the patient greatly.
[ترجمه ترگمان]این روش، مسلما دردناک است، اما این روش تا حد زیادی به نفع بیمار است
[ترجمه گوگل]این روش دردناک است، بطور قابل توجهی، اما به شدت به بیمار بستگی دارد

3. It's only a theory, admittedly, but the pieces fit together.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک نظریه است، اما این تکه ها با هم جور می شوند
[ترجمه گوگل]این فقط یک نظریه است، بطور قابل توجهی، اما قطعات با هم همخوانی دارند

4. Admittedly, I've never actually been there.
[ترجمه ترگمان]مسلما در واقع من هیچ وقت اونجا نبودم
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من هرگز در واقع آنجا نبودم

5. Admittedly, I could have tried harder but I still don't think all this criticism is fair.
[ترجمه ترگمان]مسلما می توانستم بیشتر تلاش کنم، اما هنوز فکر نمی کنم این انتقاد عادلانه باشد
[ترجمه گوگل]مسلما می توانستم سخت تر تلاش کنم ولی هنوز فکر نمی کنم تمام این انتقادات منصفانه باشد

6. Admittedly, Venice wasn't a very big place, but there was little chance of meeting her again accidentally.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، ونیز یک مکان بسیار بزرگ نبود، اما شانس کمی برای ملاقات او به طور تصادفی وجود داشت
[ترجمه گوگل]مسلما، ونیز محل بسیار بزرگ نبود، اما فرصت کمی برای دیدار با او به طور تصادفی وجود داشت

7. Admittedly, he didn't know that at the time.
[ترجمه ترگمان]درست است که در آن زمان این موضوع را نمی دانست
[ترجمه گوگل]مسلما او در آن زمان نمی دانست

8. This has led to financial losses, though admittedly on a fairly small scale.
[ترجمه ترگمان]این مساله منجر به خسارت های مالی می شود، البته در مقیاس نسبتا کوچک
[ترجمه گوگل]این به زیان های مالی منجر شده است، هرچند در مقیاس نسبتا کوچک

9. He is admittedly an atheist.
[ترجمه ترگمان]مسلما ملحد است
[ترجمه گوگل]او مسلما یک ملحد است

10. He is looking to improve on his admittedly modest achievements so far.
[ترجمه ترگمان]او به دنبال بهبود بخشیدن به دستاوردهای متواضعانه خود تا کنون است
[ترجمه گوگل]او به دنبال پیشرفت های قابل قبول خود در این زمینه است

11. Admittedly, it is rather expensive but you don't need to use much.
[ترجمه ترگمان]مسلما، این کار بسیار هزینه بر است، اما نیازی نیست زیاد از آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]درست است که آن را گران است اما شما نیازی به استفاده زیاد از آن ندارید

12. Not very funny admittedly - but true.
[ترجمه ترگمان]واقعا خنده دار نبود - اما حقیقت داشت -
[ترجمه گوگل]درست نیست که خیلی خنده دار باشیم اما درست است

13. None the less, in an admittedly modest way, his idea is beginning to work.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این موارد، به شیوه ای نسبتا ساده، ایده او شروع به کار می کند
[ترجمه گوگل]با این همه، به نظر می رسد که به اندازه ی کافی، ایده ی او شروع به کار کرده است

14. The facts here being admittedly extreme, the Court of Appeal could dismiss this suggestion without difficulty.
[ترجمه ترگمان]حقایق اینجا واقعا افراطی هستند، دادگاه استیناف می تواند این پیشنهاد را بدون مشکل رد کند
[ترجمه گوگل]حقایق در اینجا قابل قبول است افراطی، دادگاه تجدید نظر می تواند این پیشنهاد بدون مشکل را رد کرد

15. Admittedly I didn't get as much work done as I'd hoped this morning, but it should be finished soon.
[ترجمه ترگمان]درست است که این کار را همان طور که امیدوار بودم انجام نداده بودم، اما به زودی تمام شد
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم که من امیدوار بودم این کار را انجام ندهم، اما باید به زودی پایان یابد

I am admittedly afraid.

اذعان می‌کنم که می‌ترسم.


Admittedly, economists often disagree.

همه معترفند که اقتصاددانان اغلب با هم توافق ندارند.


پیشنهاد کاربران

به اعتراف خودش، به گفته ی خودش، معترفا، اقرارا

این مدلیم میشه گفت:
درسته که فلان چیز اتفاق افتاد، ولی…
Admittedly she put a lot of effort, but it was all wasted
جمله های دیگه ام اگه برید ببینید جمله اول با admittedly شروع میشه و جمله بعدی با but جمله اول رو نقض میکنه.

مسلما

راستش . . .


کلمات دیگر: