کلمه جو
صفحه اصلی

sniffle


معنی : زکام، عطسه، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن
معانی دیگر : (به ویژه هنگام گریه یا زکام) آب بینی بالا کشیدن، (با صدای بلند) فن فن کردن، آب بینی بالاکشی، عن دماغ بالاکشی

انگلیسی به فارسی

تودماغی صحبت کردن، درحال عطسه صحبت کردن، عطسه،زکام، صحبت تودماغی، فن فن، با فن فن صحبت یاگریه کردن


خراب کردن، عطسه، زکام، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sniffles, sniffling, sniffled
• : تعریف: to sniff continually, usu. to relieve congestion caused by a cold or by weeping.
مشابه: snivel
اسم ( noun )
مشتقات: sniffler (n.)
(1) تعریف: the act or sound of repeated, congested sniffing.

(2) تعریف: (pl.) a light head cold that is marked by sniffling (usu. prec. by the).

• snuffle, act of inhaling through the nose with an audible snuffling sound
make a snuffling sound through the nose, sniff repeatedly in order to clear fluids from the nose
if you sniffle, you keep sniffing, for example because you have a cold or because you are crying.

مترادف و متضاد

زکام (اسم)
cold, snivel, catarrh, common cold, head cold, influenza, sniffle

عطسه (اسم)
sputter, sniffle, sneeze, hiccup, sneezing, sternutation

صحبت تو دماغی (اسم)
sniffle

فن فن (اسم)
sniffle

تودماغی صحبت کردن (فعل)
sniffle

در حال عطسه صحبت کردن (فعل)
sniffle

با فن فن صحبت یا گریه کردن (فعل)
sniffle

جملات نمونه

1. "Please don't yell at me. " She began to sniffle.
[ترجمه ترگمان]\"لطفا به من فریاد نزنید\" او شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل]لطفا لطفا مرا ببخشید او شروع به خرابکاری کرد

2. She'd sniffle and nestle closer and even with the peculiar haircut I'd know she wasn't any boy.
[ترجمه ترگمان]او اشک می ریخت، و حتی با موهای عجیب که من می شناختم، پسری نبود
[ترجمه گوگل]او می دانست که او هیچکدام از پسرها را ندیده بود و حتی با آرایش وحشتناکی لرزید

3. His blubbering died to a sniffle, which he trimmed with his sleeve.
[ترجمه ترگمان]به گریه و زاری افتاد و در حالی که با آستین لباسش را اصلاح می کرد، به گریه افتاد
[ترجمه گوگل]سوت زدن او به یک خرناس، که او با آستین خود را کوتاه تر، مرده است

4. Life is made up of sob, sniffle, and smile, with sniffle predominating.
[ترجمه ترگمان]زندگی از هق هق و لبخند و لبخند زدن به او دست می دهد
[ترجمه گوگل]زندگی از سگ، خرناس، و لبخند ساخته شده است، با غرور فرو می ریزد

5. Linda cry all day and sniffle audibly around the corner.
[ترجمه ترگمان]لیندا تمام روز گریه می کرد و در گوشه اتاق زمزمه می کرد
[ترجمه گوگل]لیندا تمام روز گریه می کند و صدای گوشه گوشه را می شنود

6. Sniffle. Wrinkle nose. Flare nostrils.
[ترجمه ترگمان]sniffle دماغ Wrinkle سوراخ های بینی اش
[ترجمه گوگل]تکان دادن چروک بینی سوراخ بینی

7. I had a cold a couple of weeks ago and it's left me with a bit of a sniffle.
[ترجمه ترگمان]من چند هفته پیش سرما خورده بودم و یه کم اشک ریختم
[ترجمه گوگل]من چند هفته پیش سردی داشتم و با کمی تردید به من نگاه کرد

8. A few Fridays ago I had a bit of a sniffle on Friday morning.
[ترجمه ترگمان]چند روز پیش جمعه صبح کمی of داشتم
[ترجمه گوگل]چند جمعه گذشته، روز جمعه صبح روز جمعه کمی کم شنوایی داشتم

9. There I was congratulating myself on surviving the winter without so much as a sniffle, when I was suddenly struck down without warning.
[ترجمه ترگمان]در آنجا به خودم تبریک می گفتم که بدون هیچ هشداری، بدون اخطار، از زمستان، از زمستان نجات یافتم
[ترجمه گوگل]در آنجا من خودم را در حال زنده ماندن در زمستان بودم و به هیچ وجه به عنوان یک خرناس، زمانی که ناگهان بدون هشدار قطع شد، تبریک گفتم

10. She had gone to school in the morning with a slight cough and a sniffle.
[ترجمه ترگمان]صبح ها با سرفه کوتاهی به مدرسه رفته بود
[ترجمه گوگل]او صبح به مدرسه رفته بود و یک سرفه کوچک و ناگهانی داشت

11. The lack of air in the room makes everyone sniffle.
[ترجمه ترگمان]کمبود هوا در اتاق همه را گیج می کند
[ترجمه گوگل]کمبود هوا در اتاق موجب بروز هرگونه اختلال می شود

12. She tried to sniff contemptuously, but succeeded in producing only a sniffle.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با تحقیر نفس بکشد، اما در حالی که فقط لبخند می زد،
[ترجمه گوگل]او سعی کرد به تحقیر وحشت زده، اما موفق به تولید تنها sniffle

The boy sniffled and the teacher asked him to blow his nose with a handkerchief.

شاگرد فن‌فن کرد و معلم از او خواست که با دستمال دماغ خود را بگیرد.


اصطلاحات

the sniffles

(عامیانه) 1- زکام، سرماخوردگی 2- (در اثر گریه) فن فن


پیشنهاد کاربران

slight cold

فین فین کردن، دماغ رو بالا کشیدن

فین فین کردن بینی مثلا در هنگام سرماخوردگی.


کلمات دیگر: