پرجذبه، جاذبه دار، فرمند، فرهمند (کسی که رفتار و کلامش دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد)، هیربد، وابسته به گروه های مختلف مذهبی که معتقد هستند برخی از روحانیون دارای قدرت شفا و پیشگویی و غیره می باشند (نام این گروه ها: the charismatic church)، عضو این گونه گروه مذهبی
charismatic
پرجذبه، جاذبه دار، فرمند، فرهمند (کسی که رفتار و کلامش دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد)، هیربد، وابسته به گروه های مختلف مذهبی که معتقد هستند برخی از روحانیون دارای قدرت شفا و پیشگویی و غیره می باشند (نام این گروه ها: the charismatic church)، عضو این گونه گروه مذهبی
انگلیسی به فارسی
پرجذبه، جاذبهدار، فرمند، فرهمند (کسی که رفتار و کلامش دیگران را تحت تاثیر قرارمیدهد)، هیربد
وابسته به گروههای مختلف مذهبی که معتقد هستند برخی از روحانیون دارای قدرت شفا و پیشگویی و غیره میباشند (نام این گروهها: the charismatic church)
عضو این گونه گروه مذهبی
شخصی که (بنا به عقیدهی برخی) دارای قدرت شفا و شفاعت و غیبگویی است
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having unusually strong personal allure or appeal; marked by charisma.
• مشابه: magnetic
• مشابه: magnetic
- The charismatic leader charmed and enthralled his audience.
[ترجمه ترگمان] رهبر پرجذبه حضار را مجذوب و شیفته خود کرد
[ترجمه گوگل] رهبر کاریزماتیک، مخاطبانش را جذب و جذب می کند
[ترجمه گوگل] رهبر کاریزماتیک، مخاطبانش را جذب و جذب می کند
• (2) تعریف: of, relating to, or pertaining to any of several religious sects that emphasize direct communication with God, or God-given powers.
اسم ( noun )
• : تعریف: one who professes charismatic religion.
• having a magnetic personality, having leadership ability
someone who is charismatic is able to attract, influence, and inspire people by their personal qualities.
the charismatic church is the part of the christian church that believes that people can obtain special supernatural gifts from god.
someone who is charismatic is able to attract, influence, and inspire people by their personal qualities.
the charismatic church is the part of the christian church that believes that people can obtain special supernatural gifts from god.
مترادف و متضاد
charming
Synonyms: alluring, appealing, hypnotic, larger than life, magnetic, mesmerizing, poised
جملات نمونه
1. gandhi was a charismatic leader
گاندی رهبر پرجذبه ای بود.
2. the leader of the cult was a charismatic man who enjoyed the complete obedience of his followers
رهبر آن فرقه مرد پرجذبه ای بود که از اطاعت کامل پیروانش برخوردار بود.
3. Like all truly charismatic people he can work his magic on both men and women.
[ترجمه ترگمان]مثل همه کسانی که واقعا با او نا آشنا هستند او می تواند با هر دو زن و زن جادو کار کند
[ترجمه گوگل]مثل همه افراد واقعا کاریزماتیک می تواند سحر و جادو خود را بر روی مردان و زنان کار کند
[ترجمه گوگل]مثل همه افراد واقعا کاریزماتیک می تواند سحر و جادو خود را بر روی مردان و زنان کار کند
4. Few were able to resist this charismatic and persuasive leader.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از افراد موفق به مقاومت در برابر این رهبر روحانی و متقاعدکننده شده بودند
[ترجمه گوگل]چند نفر قادر به مقاومت در برابر این رهبر کاریزماتیک و متقاعد کننده بودند
[ترجمه گوگل]چند نفر قادر به مقاومت در برابر این رهبر کاریزماتیک و متقاعد کننده بودند
5. Martin Luther King was a very charismatic speaker.
[ترجمه ترگمان]مارتین لوتر کینگ یک سخنگوی بسیار حساس بود
[ترجمه گوگل]مارتین لوتر کینگ سخنران بسیار جذاب بود
[ترجمه گوگل]مارتین لوتر کینگ سخنران بسیار جذاب بود
6. Paul Moore said, and charismatic priests like Feeney and his brother Leonard were in part responsible.
[ترجمه ترگمان]\"پل مور\" گفت، و کشیش های charismatic مانند Feeney و برادرش لئونارد در این مراسم شرکت داشتند
[ترجمه گوگل]پل مور گفت، و کشیش های کاریزماتیک مانند فینی و برادرش لئونارد بخشی از مسئولیت آن بودند
[ترجمه گوگل]پل مور گفت، و کشیش های کاریزماتیک مانند فینی و برادرش لئونارد بخشی از مسئولیت آن بودند
7. But regarding 2 this teacher was not especially charismatic - in fact more self-effacing than naturally the centre of attention.
[ترجمه ترگمان]اما در مورد ۲ این معلم به خصوص جذابیت خاصی نداشت - در حقیقت more از مرکز توجه بود
[ترجمه گوگل]اما در مورد 2 این معلم به خصوص charismatic بود - در واقع بیشتر خودمختاری نسبت به طور طبیعی مرکز توجه است
[ترجمه گوگل]اما در مورد 2 این معلم به خصوص charismatic بود - در واقع بیشتر خودمختاری نسبت به طور طبیعی مرکز توجه است
8. But as always, the charismatic Rundgren stole the show.
[ترجمه ترگمان]اما مثل همیشه، Rundgren charismatic، این نمایش را به سرقت بردند
[ترجمه گوگل]اما همانطور که همیشه، Rundgren کاریزماتیک این نمایش را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]اما همانطور که همیشه، Rundgren کاریزماتیک این نمایش را به نمایش گذاشت
9. Dorothy Heathcote Because Dorothy is such a charismatic figure, many people thirst to see her on television or read about her.
[ترجمه ترگمان]در وتی به این دلیل که در وتی در وتی بسیار پر جذبه و پر جذبه است بسیاری از مردم تشنه دیدن او در تلویزیون یا خواندن او هستند
[ترجمه گوگل]Dorothy Heathcote از آنجایی که Dorothy چنین شخصیت کاریزماتیک است، بسیاری از مردم تشنه دیدن او در تلویزیون یا خواندن درباره او هستند
[ترجمه گوگل]Dorothy Heathcote از آنجایی که Dorothy چنین شخصیت کاریزماتیک است، بسیاری از مردم تشنه دیدن او در تلویزیون یا خواندن درباره او هستند
10. His lifelong political rival, the charismatic, unlettered Eric Gairy, mocked Blaize's kindly manner as weakness.
[ترجمه ترگمان]رقیب سیاسی مادام العمر، charismatic، اریک Gairy، رفتار محبت آمیز او را به منزله ضعف تلقی می کرد
[ترجمه گوگل]رقیب سیاسی مادام العمر او، اریک جیری، کارزیستی و غیرمسلح، به طرز محکمی به عنوان ضعف، بلایزه را تحسین کرد
[ترجمه گوگل]رقیب سیاسی مادام العمر او، اریک جیری، کارزیستی و غیرمسلح، به طرز محکمی به عنوان ضعف، بلایزه را تحسین کرد
11. Not an obviously charismatic figure, Mr Chan's principal qualities are those of a high-order bureaucrat.
[ترجمه ترگمان]ویژگی اصلی آقای چان، نه یک شخصیت جذاب، بلکه ویژگی های اصلی کارمند رده بالای است
[ترجمه گوگل]چهره ای به ظاهر کاریزماتیک، ویژگی های اصلی آقای چان، آن دسته از بوروکرات های بالا هستند
[ترجمه گوگل]چهره ای به ظاهر کاریزماتیک، ویژگی های اصلی آقای چان، آن دسته از بوروکرات های بالا هستند
12. Charismatic, charming, he'd become a national hero.
[ترجمه ترگمان]Charismatic، فریبنده، قهرمان ملی شده بود
[ترجمه گوگل]Charismatic، جذاب، او تبدیل به یک قهرمان ملی شد
[ترجمه گوگل]Charismatic، جذاب، او تبدیل به یک قهرمان ملی شد
13. Despite the recent successes of house churches and charismatic movements, the overall picture is unchanged.
[ترجمه ترگمان]علی رغم موفقیت های اخیر کلیساهای خانه و جنبش های charismatic، تصویر کلی بدون تغییر است
[ترجمه گوگل]با وجود موفقیت اخیر کلیساهای خانه و جنبش های کاریزماتیک، تصویر کلی بدون تغییر است
[ترجمه گوگل]با وجود موفقیت اخیر کلیساهای خانه و جنبش های کاریزماتیک، تصویر کلی بدون تغییر است
14. I would argue that they are as charismatic as chefs and yet their skills are less tangible and harder to gauge.
[ترجمه ترگمان]من استدلال خواهم کرد که آن ها به اندازه آشپزهای charismatic و با این حال، مهارت آن ها کم تر ملموس و سخت تر است
[ترجمه گوگل]من استدلال می کنم که آنها به عنوان سرآشپز ها به عنوان کاریزماتیک هستند و هنوز مهارت های آنها کمتر قابل سنجش و سنجش است
[ترجمه گوگل]من استدلال می کنم که آنها به عنوان سرآشپز ها به عنوان کاریزماتیک هستند و هنوز مهارت های آنها کمتر قابل سنجش و سنجش است
Gandhi was a charismatic leader.
گاندی رهبر باجذبهای بود.
پیشنهاد کاربران
گیرا ، کِشَنده ، جذاب ، جذب کننده ، جلب کننده ، جلب توجه کننده
اثرگذار ، تاثیرگذار
اثرگذار ، تاثیرگذار
گیرا، تاثیرگذار
charming and attractive
Some one who has powerful mind
کاریزماتیک
مردم پسند_ گیرا
این کلمه زیاد معنی تاثیرگذار و اثرگذار نمیده
به معنی جذاب ، پرجذبه ، جذب کننده ، جلب کننده ، و فقط برای توصیف شخصی ( انسان ) استفاده میشه
به معنی جذاب ، پرجذبه ، جذب کننده ، جلب کننده ، و فقط برای توصیف شخصی ( انسان ) استفاده میشه
کلمات دیگر: