• experience suffering or discipline necessary to bring a person to a certain degree of skill or knowledge or skill; undergo suffering that comes with a certain mental condition
go through the mill
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. Even the director has gone through the mill, you know.
[ترجمه ترگمان]می دونی، حتی کارگردان هم از کارخونه هم رفته
[ترجمه گوگل]حتی کارگردان از آسیاب رفته است، شما می دانید
[ترجمه گوگل]حتی کارگردان از آسیاب رفته است، شما می دانید
2. Part of the Council's records-base is going through the mill of privatisation.
[ترجمه ترگمان]بخشی از سوابق این شورا از طریق آسیای of در جریان است
[ترجمه گوگل]بخشی از پایگاه اطلاعاتی شورا از طریق میل خصوصی سازی می باشد
[ترجمه گوگل]بخشی از پایگاه اطلاعاتی شورا از طریق میل خصوصی سازی می باشد
3. We went through the mill together, Franklin.
[ترجمه ترگمان] ما با هم از آسیاب می رفتیم، فرانکلین
[ترجمه گوگل]ما فرانکلین را از طریق کارخانه به هم زدیم
[ترجمه گوگل]ما فرانکلین را از طریق کارخانه به هم زدیم
4. When you join the Army, you have to go through the mill, as the training is very severe.
[ترجمه ترگمان]وقتی که شما به ارتش ملحق شدید، باید از آسیا عبور کنید چون آموزش بسیار شدید است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به ارتش پیوستید، شما باید از طریق آسیاب، به عنوان آموزش بسیار شدید است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به ارتش پیوستید، شما باید از طریق آسیاب، به عنوان آموزش بسیار شدید است
5. He is willing to go through the mill.
[ترجمه ترگمان]حاضر است از آسیاب برود
[ترجمه گوگل]او مایل به رفتن از طریق آسیاب
[ترجمه گوگل]او مایل به رفتن از طریق آسیاب
6. Every reporter who wants to run the whole newspaper has to go through the mill first so that he can learn the job the hard way.
[ترجمه ترگمان]هر گزارشگری که می خواهد کل روزنامه را اداره کند باید اول از آسیاب شروع کند تا بتواند این کار را به سختی یاد بگیرد
[ترجمه گوگل]هر خبرنگار که می خواهد کل روزنامه را اجرا کند، باید از طریق آسیاب به اولویت بپردازد تا بتواند کار سخت را بیاموزد
[ترجمه گوگل]هر خبرنگار که می خواهد کل روزنامه را اجرا کند، باید از طریق آسیاب به اولویت بپردازد تا بتواند کار سخت را بیاموزد
کلمات دیگر: