(از ریشه ی ترکی) بگم، (در پاکستان) بانوی محترم، اسم مفعول فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته
begun
(از ریشه ی ترکی) بگم، (در پاکستان) بانوی محترم، اسم مفعول فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته
انگلیسی به فارسی
قسمت سوم فعل Begin
شروع شد، شروع کردن، اغاز کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن
انگلیسی به انگلیسی
( verb )
• : تعریف: past participle of begin.
• begun is the past participle of begin.
Infinitive: begin, Simple Past: began
مترادف و متضاد
started
Synonyms: initiated, under way, in motion, in progress, happening, proceeding, going, operational, operative, working, in process
Antonyms: latent, prospective
جملات نمونه
1. her pains have begun
دردش گرفته است،درد زایمان او آغاز شده است.
2. his teeth have begun to decay
دندان های او شروع کرده اند به کرم خوردن.
3. he was badly wounded before the battle had fairly begun
پیش از آنکه نبرد به طور آشکار آغاز شود سخت زخمی شد.
4. on the eastern front, the winter push had finally begun
در جبهه ی شرق حمله ی زمستانی بالاخره شروع شده بود.
5. The vegetables have begun to decay.
[ترجمه ترگمان]سبزیجات شروع به تجزیه شدن کرده اند
[ترجمه گوگل]سبزیجات شروع به فرو ریختن کرده اند
[ترجمه گوگل]سبزیجات شروع به فرو ریختن کرده اند
6. The building hasn't even been begun.
[ترجمه ترگمان]ساختمان هنوز شروع نشده است
[ترجمه گوگل]ساختمان حتی آغاز نشده است
[ترجمه گوگل]ساختمان حتی آغاز نشده است
7. By the age of two most children have begun to communicate verbally.
[ترجمه ترگمان]در سن دو سالگی، اغلب کودکان به طور شفاهی با هم ارتباط برقرار می کنند
[ترجمه گوگل]با گذشت دوازده ساله، بیشتر کودکان به ارتباط صمیمانه با هم مشغول هستند
[ترجمه گوگل]با گذشت دوازده ساله، بیشتر کودکان به ارتباط صمیمانه با هم مشغول هستند
8. He has now begun to snip away at the piece of paper.
[ترجمه ترگمان]حالا شروع به بریدن تکه های کاغذ می کند
[ترجمه گوگل]او اکنون شروع به تکه تکه کاغذ کرده است
[ترجمه گوگل]او اکنون شروع به تکه تکه کاغذ کرده است
9. The women who worked in these mills had begun to agitate for better conditions.
[ترجمه ترگمان]زنانی که در این کارگاه کار می کردند، شروع به اعتراض به شرایط بهتری کرده بودند
[ترجمه گوگل]زنانی که در این کارخانه ها مشغول به کار بودند، برای شرایط بهتر شروع به تحریک کردند
[ترجمه گوگل]زنانی که در این کارخانه ها مشغول به کار بودند، برای شرایط بهتر شروع به تحریک کردند
10. The electric fire had begun to singe the bottoms of his trousers.
[ترجمه ترگمان]آتش برقی کف شلوارش را داغ کرده بود
[ترجمه گوگل]آتش الکتریکی شروع به پایین انداختن شلوار خود کرد
[ترجمه گوگل]آتش الکتریکی شروع به پایین انداختن شلوار خود کرد
11. No one noticed that the boat had begun to drift out to sea.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس متوجه نشد که قایق به سوی دریا کشیده شده است
[ترجمه گوگل]هیچ کس متوجه شد که قایق شروع به حرکت به دریا کرده است
[ترجمه گوگل]هیچ کس متوجه شد که قایق شروع به حرکت به دریا کرده است
12. Her heart had begun to pound inside her chest like a captive animal.
[ترجمه ترگمان]قلبش مثل یک حیوان اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]قلب او درون قفسه سینه اش مانند یک حیوان اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]قلب او درون قفسه سینه اش مانند یک حیوان اسیر شده بود
13. The people at control have already begun to count down.
[ترجمه ترگمان]مردم در حال حاضر شروع به شمارش کرده اند
[ترجمه گوگل]افرادی که در کنترل هستند قبلا شروع به شمارش کرده اند
[ترجمه گوگل]افرادی که در کنترل هستند قبلا شروع به شمارش کرده اند
14. Police forces across Europe have begun to interlink their databases on stolen cars.
[ترجمه ترگمان]نیروهای پلیس در سراسر اروپا شروع به جمع آوری پایگاه های اطلاعاتی خود در مورد خودروهای مسروقه کرده اند
[ترجمه گوگل]نیروهای پلیس در سراسر اروپا شروع به اتصال پایگاه داده های خود به اتومبیل های به سرقت رفته اند
[ترجمه گوگل]نیروهای پلیس در سراسر اروپا شروع به اتصال پایگاه داده های خود به اتومبیل های به سرقت رفته اند
پیشنهاد کاربران
شروع کرد
کلمات دیگر: